برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان قتل ممنوع pdf از کمال فرزادپور با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان کمال فرزادپور مـیباشـد
موضوع رمان: اجتماعی
خلاصه رمان قتل ممنوع
سرگرد حاتمـی از کل ماجرای حل آخرین پرونده اش مـیگـه
جسد دختر جوانی در یک خرابه در گوشـه ای از شـهر پیـدا مـیشـه..
قاتل کیه؟؟؟/
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان کـاکتـوس مشکی
دانلود رمان نقش دل
دانلود رمان انتخاب آخر
قسمت اول رمان قتل ممنوع
سلام بچه ها وقتتـون بخیر امـیـدوارم که حالتـون خـوب باشـه.
خب با نام و یاد خداوند متعال مـیریم که کـالس امروزمونم شروع کنیم.
امروز در خدمت یکی ازموفق ترین مامورین حل پرونده های
جنایی هستیم و مفتخرم که جناب سرگرد حاتمـیو بهتـون معرفی کنم.
_خب جناب سرگرد صمـیمانه ازتـون تشکر مـیکنم که دعوت منو
قبول کردین و تـو جلسه امروز کـالس جرم شناسی ما شرکت
کردین. اگـه اشکـالی نداره مـیخـواستم در مورد یکی از پرونده
هایی که حل کردین برای ما صحبت کنین.
سرگرد حاتمـی نگـاهی به حاضرین کـالس انداخت.صداشو
صاف کردو با لحن خیلی آرومـی گفت؛قبل از هرچیز سالم
مـیکنم خدمت همه شما عزیزان که امروز تـو این کـالس شرکت کردین.
اجازه بدین تشکر کنم از دوست و همکـار قدیمـی خـودم جناب
سرگرد احمدیان که امروز منو دعوت کرد تا ساعتیو بین شما جوونا باشم.
در مورد در خـواستتـونم جناب سرگرد بایـد بگم همونطور که
خـودتـونم مـیـدونیـد من اخالقم اینطوریه که معموال در مورد
پرونده ها جایی صحبت نمـیکنم.اما امروز فکر مـیکنم الزمه که
در موردش حرف بزنیم.
و اگـه روش کـار مـیکردم صحبت کنم.
جناب سرگرد از روی صندلیش بلند شـدو رفت پای تختـه وایت بورد تا بتـونه بهتر صحبت کنه.
همـینطور که داشت به دانشجوها نگـاه مـیکرد گفت؛خب بچه ها
بایـد بدونیـد که تـو کـار ما،ساعت کـاری مشخصی نداریـد.
همـیشـه بایـد آماده باشیـد.
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان رقص مرگ pdf از نگـار مرادی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نگـار مرادی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
گـام روی عکس گره خـورده بود چشمهای قشنگ و مهربونش داشت منو مـیکشیـد به سالها پیش به روزایی که تنها غم دنیا واسم صبح زود بیـدار شـدن و تا مدرسه پیاده گز کردن بود. روزهایی که سرخـوش و شاد بودم و کنار مامان و بابا حس خـوشبختترین دختر دنیا رو داشتم. ناخـودآگـاه ذهنم کشیـد روی روزایی که با شروع تعطیلات تابستـون و خلاصی از درس و مدرسه راحت روی تختم خـوابیـده بودم. از ساعت ۳۰/۶ با خـودم کلنجار مـیرفتم که خـوابم ببره اما این ۹ ماه تـوفیق اجباری مدرسه نمـیذاشت با خیال راحت تا لنگ ظهر بخـوابم. دوباره چشمام رو بستم و سعی کردم بخـوابم اما نمـیشـد صدای ساعت زنگدار باعث شـد تمام حرص و عصبانیتم رو سرش خالی کنم و محکم بکوبمش زمـین تا شایـد با بیرون اومدن دل و رودهاش دست از سرم برداره. پتـو رو تا بالای سرم کشیـدم اما هیچ حسی جز کمبود اکسیژن و خفگی عایـدم نشـد بیفایـده بود خـواب از سرم پریـده بود و نمـیشـد کـاریش هم کرد بیحوصله از جا بلند شـدم و چند مشت آب به صورتم پاشیـدم مطمئنم اگـه مامان این لحظه رو مـیدیـد کلی بهم غر مـیزد و با اصطلاح همـیشگی خـودش مـیگفت: تـو باز صورتت رو گربهشور کردی
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان انعکـاس pdf از نیلوفر جهانجو با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نیلوفر جهانجو مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه/جدیـد
خلاصه رمان انعکـاس
گـاهی تـو زندگی مرتکب اشتباهی مـیشیم که به
قول معروف فقط دامن خـودمون رو مـی گیره..
بازخـورده اون اشتباه فقط به سمتِ خـودمون مـیاد..و
شایـد موج این اتفاق چند نفری رو در
اطرافمون بگیره و اون ها هم کم و بیش
ناراحت و غصه دار بشن اما هیچکس به اندازه ی
خـودمون عذابِ اون اتفاق رو نمـی کشـه..
“انعکـاسِ” اون اتفاق فقط و فقط برمـی گرده به خـودمون….
پدری که با یه عصبانیت لحظه ای
تصمـیمـی مـی گیره که باعث مـیشـه
تمام عمر عذاب بکشـه و تـو بی خبری فرو بره،چندین سال درد و
عذاب بکشـه و باعث این اتفاق هیچ
کس نیست جز خـودش..پدری که با این اشتباه باعثِ تنهایی
و افسردگی دخترش هم مـیشـه…..
و حالا بعد از بیست و پنج سال بایـد ببینیم چه اتفاق هایی قراره پیش بیاد و
ایا این اشتباه قابل بخشش هست یا نه….
یا اینکه اصلا راهی برای جبران هست یا نه…
رمان پیشنهادی:دانلود رمان مجنون گناهکـار زینب رحیمـی
متن اول رمان انعکـاس
دسـتام و تـو جیــب روپوشــم فــرو کــردم و بـه سـمت است
یشــن قــدم برداشــتم..بــه سـتاري کــه پشـت
استیشن نشستـه بود نگـاه کردم و گفتم:
خانم ستاري،دکتر مختاري براي بیمارش چیزي تجویز نکرده؟!….
سرش و از پرونده جلوش بلند کرد و لبخندي بهم زد:
چرا..برو بهش سر بزن..فکر کنم الان وقت داروهاش باشـه….
سـرم و تکـون دادم و بـه سـمت اتـاق ب یسـت و شـش حرکـت کـردم ..هنـوز بـه اتـاق نرسـ یـده بـودم کـه
صداي الینا خانوم رو از پشت سرم شنیـدم:
وایسا دختر..چقدر تند مـیري….
لبخندي زدم و بـه سـمتش چرخ یـ دم..ایسـتادم و وقتـ ی بهـم رسـ یـد بـه نفـس نفـس افتـاده بـود ..چنـد تـا
نفس عمـیق کشیـد تا نفسش منظم
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان تـه قصه ی ما pdf از کیمـیا ذبیحی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان کیمـیا ذبیحی مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/غمـگین/معمایی
خلاصه رمان تـه قصه ی ما
چه حسی بهت دست مـیـده اگـه یه روز از خـواب بیـدار شی و هیچ چیز و هیچکس دور و برت رو نشناسی ؟
بایـد حال عجیبی باشـه نه ؟ یکی ادعا کنه پدرتـه یکی بگـه مادرتـه ! اون روز به سر شـه و بخـوابی
فردا که بیـدار مـیشی بازهم کسی رو نشناسی ! حس و حال دیوونه کننده ایه !
مـیخـوام از دختری بگم که دقـیقا همـین حال رو داره مـیگن اون دیوونه ست اما من اسمش رو گذاشتم شیفتـه !
کسی مـیتـونه سر از گذشتـه ی مبهمش دربیاره ؟ یا کسی هم کمکش مـیکنه ؟
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان آرام جانم
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان همسفر گریز pdf از نامشخص با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نامشخص مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان:
همسفر ِ گریز داستان ِ تکراری ِ نگفتن هاست
هر کس تـوی دنیای درونش با خـودش با خیلی ها حرفهایی داره فکر هایی داره
گـاه خجالت مـیکشیم بگیم گـاه مصلحت نمـی بینیم بیان کنیم و گـاه “زمان” فرصت ِ گفتن رو ازمون مـی گیره
همسفر گریز رو قبل از زمـین نوشتم مثل زمـین با آدمهاش یکی دو سال زندگی کردم و دوستشون دارم
آدمهایی که همچنان اسطوره نیستند و حتا از آدمهای زمـین واقعی ترند
موضوع اصلی داستان واقعیه و همـینطور اکثر آدمهاش ما به ازای حقـیقـی دارند
یک عاشقانه ی آرام ِ دیگـه شایـد زیادی آرام
به آرامش ِ بال زدن ِ یک پروانه که شایـد گـاهی سبب ِ ” اثر پروانه ای” مـیشـه
اهل خلاصه ی داستان نوشتن نیستم
فقط اینکه بین این آدمها زندگی کردم تـوی فرهنگشون و عادات و رسم و رسومشون بودم
پس برام سبک زندگیشون تخیلی نیست تجربه ی واقعی ِ خـودمه
از اونجا که با فاصله ی زمانی ِ کوتاهی از زمـین این داستان رو شروع کردم اجازه مـی خـوام تـوضیحاتی بدم
– شایـد به نسبت ِ زمـین همسفر ِ گریز بازتر باشـه که ناشی از فضا و حال و هوای داستانه
– همچنان “خانواده” حضور پر رنگ و اجتناب ناپذیر داره که به نظرم نبود یا
کمرنگ بودن ِ خانواده در داستانها نه تنها تخیلی و استثناست که جزء جدایی ناپذیر
زندگی و فرهنگ ما ایرانی ها محسوب مـیشـه و من اغلب در مـی مونم
چطور مـیشـه از واقعیت نوشت و از خانواده فاکتـور گرفت؟
خانواده در همسفر گریز اون خانواده ی سنتی و قدیمـی و شلوغ ِ زمـین نیست
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان نوشناز pdf از شیوا اسفندی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان شیوا اسفندی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
نوشناز اصلا تـو نخ ازدواج نيست راستش رو بخـواييد از ازدواج ميترسه آخه اون به باکره بودنش شک داره… و پسره هم اصرار داره و هر روز کلي پيغام و پسغوم براي ازدواج البتـه به ظاهر کـار سورن قصه ماست اما در اصل همه کـار پدرشـه واِلا براي سورن اصلا مهم نيست که طرفش کي هست وکـاملا بيخيال و اهل دختر بازيه…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان عاشقانه pdf ازcosin27 با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان cosin27 مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
داستان در مورد دختریه که به وسیله ی پدر معتادش به مردی فروختـه مـیشـه و پسر جوان ثروتمندی که بابت اون پول مـیـده و به عنوان همسر عقدش مـی کنه.دختر مطیع و ساکت و پسر سرد جدی و بی تفاوتـه.اما ماجراهایی رخ مـیـده و…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان زندگی تلخ عسل pdf از blackrose با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان blackrose مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
روایتگرزندگی دختری به نام عسل شیطون و مغرور که به خاطر مسایلی از جنس مرد بدش مـیاد و فکرنمـی کنه عاشق بشـه ولی طی ماجراهایی عاشق مـیشـه ولی زندگی همـیشـه آماج حوادث زیادی هست.دختر قصه سرخـوش از بودن کنار عشقش …نمـیـداند که سرنوشت چه خـواب هایی برای او دیـده است…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان درد و احساس pdf از نگـار ۱۳۷۳ با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نگـار ۱۳۷۳ مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/همخـونه ای
خلاصه رمان درد و احساس
این داستان درباره ی دختریست به اسم شبنم
دختری از جنس احساس احساسات پاک و دخترونه ظریف و شکننده
از جس درد از جنس تنهایی و آشفتـه دلی
دختری که از کودکی با مرگ همنشین بوده با فقر با خـون
برای زنده موندن مـیجنگـه برای زندگیش
دختری از دل محنت و مشقت معصوم و بی گناه..
صدای قهقهه ی مستانه پدرش بجای لالایی های شبانه ی مادرش
نوازش کمربند پدرش بجای دست نوازش مادرش
سر مـیز قمار زندگی ورقـی از زندگیش برمـیگرده
حالا این ورق ورق آس زندگیشـه یا ورقـی که ورق باخت زندگیشـه
ورقـی که پیش آمدهایی در زندگیش رو باعث مـیشـه که مسیر زندگیشو تغییر مـیـده
رمان پیشنهادی:دانلود رمان هرگز به احساسم شلیک نکن نگـار ۱۳۷۳
قسمت اول رمان درد و احساس
گوشـه ی اتاق مشترکم با خـواهرم کز کرده بودم.پاهامو تـو
شکمم جمع کرده بودم و دستامو محکم دورش حلقه
کرده بودم.صدای ناله های بی جون مامانم به روح و تن خستـه ام
چنگ مـیکشیـد.بیشتر تـو خـودم مچاله شـدم.اشکـام به
پهنای صورتم جاری بود تنها همدم این لحظه های زندگیم
همـین اشکـا بود که روی گونم سُر مـیخـورد و بعد روی
لباسم گم مـیشـد.دهنمو چسبوندم به پام تا صدای
هق هق ام رو خفه کنم تا صداش از اتاق بیرون نره آخه هر وقت
گریه مـیکردیم یا جیغ مـیکشیـدیم بابا دیوونه مـیشـد
اوّل مـی خندیـد بعد صورتش قرمز مـیشـد و شروع مـیکرد داد
زدن حرفای بد مـیزد خیلی بد انقدر دیوونه مـیشـد که
همه مونو مـیزد.طفلک مامان همـیشـه سپر بالی من و شمـیم
بود.هر وقت بابا صداش کشـدار و شُل مـیشـد ما رو مـیاورد تـو
اتاقو مجبورمون مـیکرد درو از پشت قفل کنیم.نگـاه تارمو
به تخت
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان رقص سایه ها pdf از تبلور لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان تبلور مـیباشـد
موضوع رمان: اجتماعی/عاشقانه/رازآلود
خلاصه رمان رقص سایه ها
ماهی دختری که طوق تـهمت گریبان گیرش شـده …و بر خلاف اصول خانواده مذهبیش شنا مـی کنه و…
امـیر حسین پسر مذهبی که به اتش این تـهمت ها بیشتر دامن مـیـده …
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان تیغ
قسمت اول رمان رقص سایه ها
قابلمه لوبیا پلو رو جلوم گذاشتم.
داشتم تعداد هویچ های خـورده نشـده ی تـوش رو مـیشمردم که صدای مامان بلند شـد:
_ماهی ….این خـونه مـگـه آشپزخـونه نداره …حتما بایـد وسط پذیرایی غذا بخـوری !
لقمه مو نجویـده قورت دادم
_بیخیال….مامـی جونم …
مامان دستی به موهای کوتاِه و نصف سفیـدش کشیـد ، گوشی رو برواشت و شماره ای رو
گرفت.
سلام ابجی …مراسم ساعت چند شروع مـیشـه ؟
نگـاهم به تلویزیون ولی شش دونگ حواسم به مکـالمه ی مامان بود .
_باشـه …غیر پیشـدستی و کـارد های مـیوه خـوری چیز دیگـه ای نمـی خـوای ؟
..
-به سلامت …التماس دعا.
گوشی رو گذاشت و همـینطور که به طرف آشپزخـونه مـی رفت گفت:
_یادت نره .. از امشب مراسم دهه اول محرم شروع مـیشـه …
دوباره ده شب عالف مراسمـی که فقط تظاهر بود مـیشـدم ..
کلافه قابلمه رو روی سینگ گذاشتم و روی تخت دراز کشیـدم…نت گوشی رو که وصل کردم
دوتا پیام بیشتر نداشتم
کل اکـانت های من به ده تاهم نمـی رسیـد.
هر دو پیام از دختر دائیم سمانه بود .
در پیام اولی نوشتـه بود حتما امشب بیای ، در پیام دومـی هم نوشتـه بود چی بپوشم .
با بی حوصله گی یک باشـه نوشتم و فرستادم و خـوابم برد …
با حس خفگی از خـواب بیـدار شـدم.
..کـابوس شب های من به خـواب های نیم روزی پاییزه هم سرایت کرده بود …
َشَبح اون سایه ، انگـار قرار نبود دست از سرم برداره …
نفس کلافه ای کشیـدم…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید