دانلود رمان عاشقانه رستاخیز قلب ها (جلد سوم از مجموعه محفل ) اثری بینظیر از ناتاشا نایت رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : رستاخیز قلب ها (جلد سوم از مجموعه محفل )
تعداد صفحه : کامل بدون سانسور
نویسنده : ناتاشا نایت
ژانر : عاشقانه
دانلود رمان رستاخیز قلب ها (جلد سوم از مجموعه محفل ) اثر ناتاشا نایت به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان دررستاخیز قلب ها (جلد سوم از مجموعه محفل ) خلاصه رمان
سانتیاگو بالاخره به چیزی که میخواد رسید. بچه اون در درون من رشد میکرد.
من سرنوشت آیوی رو بازنویسی کردم و اون رو برای همیشه مال خودم کردم.
اوضاع برای ما در حال تغییره. سانتیاگو برام فراتر هیولایی بود که به جهان نشون میداد. زخم هایی رو که زیر خالکوبیش پنهان کرده بود میدیدم.
عشق نقطه ضعفیه که مردایی مثل من نمیتونن تحمل کنند. من تصمیم گرفتم اون رو نگه دارم، اما هرگز انتقامم رو رها نکنم.
خیانت نهاییش ثابت کرد که انتقامش بیشتر از عشقمون براش معنی داره.
بدون توجه به هرچیزی، من انتقامم رو خواهم گرفت.
من اشتباه کردم که بهش اعتماد کردم. یادم رفت چقدر از اشکهای من خوشش میاد.
وقتی تموم شد، چیزی رو خواهم داشت که فکر میکردم همیشه بهش نیاز داشتم.
من ازش فرار خواهم کرد. من مجبورم.
وقتی فرار کنه برش میگردونم. من همیشه اون رو برمیگردونم. اون به من تعلق داره.
اما خیلی دیره. فهمیدم اون تنها هیولای دنیای من نیست. و این اشتباه برای هر دوی ما گران تمام خواهد شد.
گوشه ای از رمان رستاخیز قلب ها (جلد سوم از مجموعه محفل )
ناتاشا نایت نویسنده پرفروشترین رمانهای عاشقانه و رمانتیک تاریک امروز ایالات متحده آمریکا است. او بیش از یک میلیون کتاب فروخته و به شش زبان ترجمه شده است. او در حال حاضر با شوهر و دو دخترش در هلند زندگی میکند و وقتی نمینویسد، در جنگل راه میرود و به کتاب گوش میدهد، در گوشهای مینشیند و میخواند یا تا جایی که میتواند به کاوش در جهان میپردازد.
این رمان فقط برای معرفی میباشد
پس از پرداخت هر سه جلد در فایل زیپ برای شما نمایش داده میشود
شماره پشتیبانی : 09170366695
###
دانلود رمان عاشقانه، هیجانی آنائل رانده شده اثری بینظیر از سحر نصیری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : آنائل رانده شده
تعداد صفحه : 1361
نویسنده : سحر نصیری
ژانر : عاشقانه، هیجانی
دانلود رمان world of warcraft به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانآنائل رانده شده خلاصه رمان
از بچگی تو گوشمـ خوندن فریا ناف بریدمـه. مـن نامـی شهیاد مـردی قدرتمـند و جدی تمـامـ زندگیمـ رو از دور تمـاشاش کــردمـ کــه غرایزمـ کــار دستمـ نده. انقدر غرق فر مـوهاش و شیطنت چشمـهاش شدمـ کــه یادمـ رفت اون از وجود مـن توی زندگیش بیخبره. اون ناف بریدهی مـن بود و قولش رو بهمـ داده بودن و حتی از این کــه مـال مـنه خبر نداشت. پس وقت این رسیده بود کــه خودمـ رو بهش نشون بدمـ. خیال مـیکــردم همـهچیز طبق نقشه پیش مـیره و اون برای همـیشه مـال مـن مـیشه ولی فکــرش رو همـ نمـیکــردمـ کــه فرشته کــوچولوی مـن یه کــله آتیشیه سرکــش باشه کــه مـدامـ نه روی حرفمـ مـیاره و ازمـ سرپیچی مـیکــنه.
گوشه ای از رمان آنائل رانده شده
دامن لباس عروسی که به سلیقهی خودم نبود و نمیدانم در این مدت کم چگونه فراهم کرده بودند را مرتب کردم و با چشمهایی بسته نفس سنگینی کشیدم. به این فکر میکردم بعد از امروز قرار است چطور زندگی کنم و چگونه سرم را بالا بگیرم!هیچکداممان نیاز به یک رسوایی جدید نداشتیم! بالاخره بعد از چند دقیقه که ساعتها طول کشید؛ مامان زهره وارد اتاق شد و با چشمهایی سرخ شده نگاهم کرد.آمادهای دخترم؟چنگی به دامن لباسم زدم و لرزیدم، نه از سرما بلکه از ترس و درد!از جایم بلند شدم و به سمتش به راه افتادم. بازویم را گرفت و مرا به سوی سفرهی عقد کوچک وسط اتاق کشاند. جمعیت آنقدر کم بود که انگار دخترکی سیاه بخت را عروس میکردند! دندانهایم را به هم فشردم و به مردی که منتظر نگاهم میکرد چشم دوختمدانلود رمان آنائل رانده شده سحر نصیریقدم به قدم به سفرهی عقد و به مرد رو به رویم نزدیک شدم و تلاش کردم تا کسی ردهای به جا مانده از کبودی را روی تنم نبیند.چشمم به فرشته که افتاد با اخم و چهرهای درهم از من رو برگرداند. حق داشت حتی برای خودم هم آدم متعفنی بودم. دوباره چشمانم را به سمت سفرهی عقد و نگاه منتظرش برگرداندم.با همان نگاه خیره کنارش روی صندلی نشستم… عاقد که شروع به خواندن عقد کرد عقل از سرم ربوده شد و ذهنم به گذشته سفر کرد! به روزهایی که مرا تا پای این سفره کشاند! روی صندلی نشسته بودم و گلولای میان انگشتانم را پاک میکردم. نگاهم از پنجرهی کوچک زیر زمین مدام روی در باغ متمرکز میشد.اگر قبل از آمدن مهمانها خودم را به خانه نمی رسانده و دوش نمیگرفتم بیشک اینبار مامان زهره مرا از فرزندی خلع میکرد . میدانستم گونههایم از رنگ روی سفال نقش گرفته و سر تا پایم گلی است کاش انقدر محو کوزههای رنگی نمیشدم . همین که از روی صندلی بلند شدم در باز شد و ماشین شاسی بلندی وارد حیاط باغشد .
دانلود رمان عاشقانه قند مکرر اثری بینظیر از سلبی ناز رستمی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : قند مکرر
تعداد صفحه : 1541
نویسنده : سلبی ناز رستمی
ژانر : عاشقانه
دانلود رمان قند مکرر از سلبی ناز رستمی بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درقند مکرر خلاصه رمان
آینور دختر نویسنده ای که با کاراکترهای کتاب هایش زندگی می کند، نقشی را خلق می کند که در آن وجود استادش را پیدا می کند، آینور در پس اتفاق وحشتناکی که برایش رخ داده، اشک و غم مهمان دل و جانش شده و مادرش را نگران کرده، آرمان پسر حاج مطیب به تصاحب آینور و ماجرایی که با رسیدن به موقعیت استاد فروتن، ناکام می ماند و …
گوشه ای از رمان قند مکرر
دور سرش ميچرخيد و حالش را خراب ميکرد … با خودش حرف ميزد … در عالم مستي بلند حرف ميزد: چرا اينقدر سرگيجه دارم؟من اينجا چکار دارم؟ اینجا کجاست السا؟ دستی، زیپ لباس نقرهای اش را باز کرد … خنکای عجیبی بر جانش نشست … هومی کشید … هوا را با شدّ بیشتر به ریه اش فرو داد.
را دوست داشت … هر چند احساس قلقلکی ّبود؛ اما اينبار بدن سست و بيحالش در حال و هواي ديگري بود … انگار ذهن نيمه هوشيارش با آدم هاي رمانش سر و كله ميزد … لبخندي زد … همين لبخنديت رمانش را جريتر كرد … گستاختر كرد .. به سستی لب زد: آرمان؟ … با شنیدن صدای زیبای آرمان کمی، فقط کمی ذهنش هوشیار شد
چشمانش خمار بود و این مخموری را دوست داشت: کمکم کن برم … الان آباجی نگرانم میشه از گرمای دستی خوشش می آمد … نگاهش به فضای تاریک اتاق عادت کرد … هوای اتاق سرد شده بود، بدنش از به لرزه بود افتاد، انگار در وسط تابستان چله ی زمستان شده باشد، بدنش قندیل بست … نایی برای تکان خوردن نداشت.
چند بار دستش را به لبه های چوبی تخت بند کرد و چند بار صدا زد و چند بار ناله کرد … تصوير هنوز پيش چشمش دور برميداشتند. ولی سعی داشت ذهن نیمه بازش رایار نگاه دارد … آرمان باید برم … تا شب نباید برم … السا کجاست؟ به آرامی گفت: سرده السا … گوشه ی تخت پايين رفت و بعد هيس … بخواب آينور!
وقتی بیدار بشی حالت بهتر میشه … چه…غلط…ی…کردی …آر…مان انگار هیچ توانی برای حرف زدن با آرمان نداشت… کجا دیده این نگاه وهم ناکی که گاه وحشي ميشد و گاهي هم آنقدر مهربان كه شكار را بي دفاع يا خلع سلاح مي كرد … تازه يادش آمد كه آب پرتقال … آب پرتقالي كه از دست آرمان گرفته بود …
دانلود رمان قند مکرر