استیل رمان

دانلود رمان

دانلود رمان آرتمیس pdf از مینا سیف اله زاده مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان آرتمـیس pdf از مـینا سیف اله زاده مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان مـینا سیف اله زاده مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه

خلاصه رمان آرتمـیس

داستان راجب دختری از جنس سنگ از جنس غرور …

دختریه که مـی تـونه دنیا رو زیر و رو کنه , با قدرتی که داره

دختریه که برای ثانیه به ثانیش برنامه ریزی مـی کنه…

طرف دیگـه پسری از خشم و تعصب

پسری که با پولش مـی تـونه یه کشور رو بخره

پسری که مقابل نیروی دختری مـی ایستـه…

رمان پیشنهادی:دانلود رمان خانزاده دلربا

قسمت اول رمان آرتمـیس

تـو حال خـودم بودم و چایی مـیخـوردم صدای زنگ موبایلم که روی مـیز گذاشتـه بودم بلند شـد خم شـدم

برش داشتم به اسم مخاطبی که در حال تماس بود نگـاهی انداختم “دنیز”هه یه پوزخند زدم

صفحه سبز رو به طرف راست کشیـدم و جواب دادم

چیشـده دنیز

به به سلام آرتمـیس خانم دیگـه خبری از ما نمـیگیری؟!

دنیز صد دفعه گفتم من آرتمـیس نیستم …

اووه بله یادم رفتـه بود که شما دیگـه یه خانم دکتر ایرانی هستیـد دنیز حرفتـو بگو

یه کـار برام پیش اومده که با کمک تـو مـیتـونم انجامش بدم

چه کـاری؟؟

یه پروژه ای دارم مـیخـوام دو هفتـه بعد یه مهمونی ترتیب بدم که تـوهم شرکت کنی!

خب

خب به جمالت مـیخـوام به کمک تـو صاحب این پروژه ای که مـیخـوام باهاش کـار کنم رو بشناسم

دنیز این چه پروژه ایه؟باز کـار خلاف مـیکنی؟در ضمن تـو چرا از من سوءاستفاده مـیکنی؟

آرتمـیس جان همـین یه دفعه رو کمکم کن

در ضمن این پروژه خلاف نیست از طرف شرکت بهم واگذارش کردند

دنیز خـودت که مـیـدونی من نمـیخـوام دیگـه برگردم ،اونجا دیگـه جای من نیست

ولی آرتمـیس خـونواده تـو اینجان همه زندگیت اینجاست

نه دنیز من هیچی دیگـه اونجا ندارم

خیله خب ،مهمونی اینجا نیست از اولم مـیخـواستم تـو ایران ترتیبشو .

 

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان ستیز عشق و تمنا pdf صبا حسینی با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان ستیز عشق و تمنا pdf صبا حسینی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان صبا حسینی مـیباشـد

موضوع رمان عاشقانه/طنز/کلکلی

خلاصه رمان ستیز عشق و تمنا

یه دخی دیوونه به اسم تمنا که دانشجوی پزشکیه…

یه پسر غد و مغرور به اسم آرتان که اونم دکیه! ینی دکتره

تمنای قصه ما واسه یه پروژه پزشکی با دوستش و همکـاراش مـیره شمال که از قضا پسرقصه هم

اونجاس یه سری اتفاقاتی تـوی شمال رخ مـیـده که تمنا زندگیش عوض مـیشـه…!

اتفاقاتی که فکرشم نمـیتـونیـد بکنین…

دانلود رمان مرد خـودخـواه من صبا حسینی

متن اول رمان ستیز عشق و تمنا

اوففففف!انقدبالاآوردم از گلوم تا معدم مـیسوزه…!آیییییییییی!خدااااااا…!

مھتاب:ای باباااااا خـوب وقتی مـیگی جراح زنان و زایمان بشیم،پزشک بشیم،کوفت

بشیم،درد بشیم،ھمـینھ دیگھ الان بایـد ھمـینجوری بالا بیاریم!

آی!آی!آیییی! خـو الانم دوس دارم شغلمو ولی…!

مھتاب:ولی نداره دیگھھھھ!ساکت شو برو دستشویی مرحلھ بعدو اجراکن!

تـو روحت مھتاب!آیییییییییی!

و رفتم دستشویی دوباره یھ عالمھھھھ گلاب بھ روتـون بالا آوردم!!!

خلاصھ بلاخره خلاص شـدم و اومدم پیش مھتـوب خـودم!آھا ینی ھمون مھتاب!…من

صداش مـیکونم مھتـوب

متـوووووووب…!مھتابیییییی مھتییب!

مھتاب:وااااااای تمنا..! صدبار گفتم مھتـوب و مھتابی و کوفت و زھرمار،عمتھ!

خخخخ فعلا کھ اسم تـوئھ!

مھتاب:تمممممن!تمنووووو!خـواھشش!

کوفت خـواھش باباتھ!

مھتاب:یوھا مھتاب مـیگم گشنمھ!برو یھ چیزی درست کن آجی جان

مھتاب:از وقتی ما اومدیم تھران ھمش من غذا درست کردم بیشوووورآخھ تـو

نمـیخـوای یھ ذره کـار کنی؟!اون شوھر بدبختت چی بایـد بکشھ از دست تـو!!!

اوووو حالا تا شووووھر!!!دوران دانشجوییمونو عشقه

مھتاب:خـو پاشو حداقل اینجا رو یکم تمـیز کن.

باوشھ
آقا من پاشـدم د تمـیز بکن د تمـیز بکنننننن دیگھ از پا افتادم..!آخھ بگو بچھ آبت کم

بود،نونت کم بود واسھ چی پزشکی زدی آخھ،حالا این ھیچی،دیگھ واسھ چی تھران

زدی آخھینی اگھ این مھتـوب نبوداا ھمون اولش انصراف مـیـدادم مـیرفتم پیش

مامان اینا اصفھانوالااا
ھمـینجوری داشتم باخـودم غرغر مـیکردم کھ مھتاب صداکرد…!

مھتاب:تمناا

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان خیال تو pdf از فهیمه رحیمی با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان خیال تـو pdf از فهیمه رحیمـی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان فهیمه رحیمـی مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه

خلاصه رمان خیال تـو

پریچهر در سایهٔ اقتدار پدر بزرگ رشـد کرد .آنها بایـد هفتـه ائی یک بار به دستبوس پدر بزرگ مـیرفتند

پدر بزرگ شغل پسرها و ازدواجشان با دخترها را تععین مـیکرد .او عماد (پسر عموی پریچهر)

را برای ازدواج با پروانه (خـواهر پریچهر)انتخاب کرد و به اختلاف مادر پریچهر و مادر عماد اعتنا نکرد

پریچهر با این جنگ مـیان دو خانواده خـود و عمو بزرگ شـد و با مرگ …

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان عشق و خرافات فهیمه رحیمـی

دانلود رمان شیـدایی

 

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان عشق زوری pdf از زهرا.چ با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان عشق زوری pdf از زهرا چ با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان زهرا چ مـیباشـد

موضوع رمان:عاشقانه/غمـگین

خلاصه رمان عشق زوری

راجب دختری ب اسم نفس ک مجبور ب ازودواج با ی پسر سرد و مغرور مـیشـه و

رمان پیشنهادی:دانلود رمان جایی نرو معصومه آبی

قسمت اول رمان عشق زوری

صدا که نداشتم نفسمو با حرص از بيني دادم بيرون که يعني منم متاسفم اصلا کي به

ماهيار گفت يه سال جهشي بخـونه که با برادرش هم دانشگـاهي بشـه ؟ کي به من

گفت دو سال جهشي بخـونم ؟ کدوم خر صفتي گفت ؟ ماهيار همچنان زير لب داشت

خـودشو اروم ميکرد که يه جوری دوباره من و اون باهم ميمونيم داشتم با خـودم و خنکي

پتـو و بالشتـو و هوا و فضا حال ميکردم که ماکـان با ارنجش زد تـو پهلوم :تـو چرا صدات

در نمياد راستي؟ تـو تاريکي که نميتـونستم با لبخـوني بهش ياداوری کنم من ناتـوانم د

ر صحبت کردن به خاطر همين يهويي و بدون فکر نيم خيز شـدم و روی لباش ضرب

در کشيدم که يعني من نميتـونم حرف بزنم بعد هم دستمو با غيض کشيدم رو لباس

خـودش که بفهمه از تماس انگشتام با لباش اصلا خـوشحال نيستم صدای پوزخندش

بدون تصوير تـو تاريکي ميومد – بعله يادم رفتـه بود لالي خـودش مارو لال کرده

حالا يه چي هم بايد دستي از جيب بذاريم تقديم اقا کنيم به نشانه اعتراض پتـومو

با پا پرت کردم کنار ماکـان :بکش روت سرما ميخـوری ماهيار :هنوز نميدوني هانا پتـو نميکشـه ؟

– چرا؟ مژه هاشون شل ميشـه خانم ؟ متاسفم برات رتبه دويي رياضي همون بي لياقتـه

ديگـه ! ماهيار :نه خير پتـو بياد روش خفه ميشـه ميميره يادت رفتـه بيماری سمپاتيک داريم

هيجاني ميشم تـو خـواب خفه ميشيم هانا به پتـو حساسه پتـو رو از حرص

روی صورتم کشیـدم…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان خدمتکار من pdf از فاطمه2000 با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان خدمتکـار من pdf از فاطمه۲۰۰۰ با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان فاطمه۲۰۰۰ مـیباشـد

موضوع رمان:خدمتکـاری/عاشقانه

خلاصه رمان خدمتکـار من

داستان راجب یه دختره که خانوادشو تـو بچگی از دست مـیـده و مـیره پیش عموش تا زندگی کنه

ولی چون خانواده ی عموش اذیتش مـیکردن از خـونه ی عموش فرار مـیکنه و

برای اینکه بتـونه زندگی کنه مـیره خـونه ی این و اون کـار مـیکنه تا اینکه صاحاب خـونه اش تصمـیم مـیگیره که

خـونشو خراب کنه واز اول بسازه و دختر داستان بایـد از اون خـونه مـیرفت ولی کجا؟

تا اینکه تـوسط یکی از دوستاش کـاری بهش پیشنهاد مـیشـه که بره خدمتکـار

یه خـونه ی بزرگ بشـه و همونجا هم زندگی کنه در اونجا

با پسری مغرور آشنا مـیشـه که سرنوشتش عوض مـیشـه ….

رمان پیشنهادی:دانلود رمان اربابی در ایران قدیم مسیحه زادخـو

قسمت اول رمان خدمتکـار من

نگـاهش را به چشم های خیس و اشک بارخـواهرش دوخت

طاقت دیـدنِ این چشم های خیس را نداشت

دلش طاقت نیاورد و دست های خـواهرش رادر دست گرفت

نگـاهِ طوسی و مغمومش را در نگـاهِ سبز

و خیسِ خـواهرش دوخت آرام و بالحنِ کشـداری گفت:

_گــــــریه نکن رهــــــــــا این آخریشــــــه قول مـیـــدم بعد از این یــــکی دیگـه نخــورم

باشـه

رهــــا؟

رها باصدایی که بابغض و ناراحتی همراه بود گفت:

_ولی آخه

رهام انگشت اشاره اش را روی لب های رها گذاشت و باصدای آرامـی گفت:

_هیـــــــش گفتم که آخریشـه!

وبدون این که اجازه ی حرکتی به او بدهد مایعات درون جام را همان طور که نگـاهش را

به آیـدا دوختـه بودیک نفس سر کشیـد

آیـدا که نگـاهش را به رهام دوختـه بود با دیـدن نگـاه رهام به خـود با ناز لبخندی زدو به

او چشمکی تحویل

داد و درخـواست امـیر پسری که کنارش بود را برای رقص

پذیرفت و باهم به جمع رقصندگـان

پیوستند

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان بی تردید pdf از آزاده دریکوندی با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان بی تردیـد pdf از آزاده دریکوندی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان آزاده دریکوندی مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه/

خلاصه رمان بی تردیـد

حاج احمد کیانمهر از آدم های معتبر و ثروتمند تـهران قدیم بوده است..

مردی که حتی پس از مرگش هم هنوز نامش روی زبان هاست و

اکنون فرزندان و نوه هایش اعتبارش را بر دوش مـی کشند. حاج احمد

پیش از مرگش وصایایی داشتـه که اکنون فرزندان و نوه هایش موظف

به عمل کردن به آنها هستند .اما فرزندان و نوه های حاج احمد

با ماجراهای عاشقانه ای که برای نوه ها پیش مـی آیـد نا خـواستـه

به هیچ یک از وصیت های حاج احمد عمل نمـی کنند.‌

قصه در دهه ی هشتاد شروع مـیشود و در دهه ی نود به پایان مـی رسد.

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان دومـینو آزاده دریکوندی

قسمت اول رمان بی تردیـد

نور آفتاب رو پشت پلکم احساس کردم. چشمامو با اکراه باز کردم هنوز هم خستگی دیروز رو

تـوی تنم حس مـی کردم گردنمو یکم ماساژ دادم و با بی حوصلگی دستمو به سمت گوشیم دراز

کردم یه پیام از رضا داشتم که نوشتـه بود “تنبل پاشو بیا دیگـه. داریم صبحانه مـی خـوریم”

بازم مثل همـیشـه بهم یادآوری کرد که امروز جمعه است و بایـد طبق عادت صبحانه رو با هم

بخـوریم. بلند شـدم و تختمو مرتب کردم و رفتم که دست و صورتمو بشورم موهامو که اطراف

صورتم پخش شـده بود رو مرتب کردمو یکم رژ زدم. لباسامو عوض کردم و از اتاق خارج شـدم. از

راهروی باریکی که واحد مارو به واحد دایی اینا وصل مـیکرد رد شـدم. مـیـدونستم کـار زشتیه ولی هم

من پررو بودم هم اینکه بقـیه عادت کرده بودن. صدای بقـیه رو شنیـدم که مشغول خـوردن صبحانه

بودن. وارد سالن که شـدم چشمم اولین کسیو که دیـد رضا بود که..

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان خلافکار مغرور pdf از ستایش خفن با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان خلافکـار مغرور pdf از ستایش خفن با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان ستایش خفن مـیباشـد

موضوع رمان :عاشقانه

خلاصه رمان:

دختری که مشکلات سخت زندگی اونو تا مرز سنگ شـدن کشیـده و حالا اونو تا عمق بازی های خلاف کشیـده منجلابی که هر چی بیشتر دست و پابزنی امـیـدت کمتر مـیشـه . این دختر آنچان مغرور که به راحتی کسی نمـی تـونه از صفحه ی بازی روزگـار بیرون بندازه تا اینکه با ورود مردی به دنیای خاکستری و تیره و تارش همـیه چیز عوض مـیشـه…..چه جوری اون مرد این کـارو مـیکنه ؟ دختر داستان غرورشو کنار مـیزاره ؟ دوباره مـیتـونه خـودشو از نو بسازه ؟

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان چند نفر به یک نفر pdf با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان چند نفر به یک نفر pdf از a.taghavi با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

   نویسنده این رمان a.taghavi مـی باشـد

موضوع رمان:عاشقانه

خلاصه رمان

داستان چهار برادر که به دختری دل مـیبندند ومسیری را مـیروند که خـود نمـیـدانند در اخر چه مـیشود

برادرن قصه ی ما مجبور مـیشود بین چهار راه یک مسیر را انتخاب کند اما او نمـیتـواند دل کسی بشکند و این فکر زندگی اش را عوض مـیکند….

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان آنچه که من کشیدم pdf از مریم معینی با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان آنچه که من کشیـدم pdf از مریم معینی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان مریم معینی مـیباشـد

موضوع رمان :عاشقانه

خلاصه رمان:

دستانم را باز و بستـه مـیکردم و به استخـوان هایی که زیر پوست نازک دستـهایم قائم شـده بودند دقت مـیکردم دستی سفیـد و سرد و استخـوانی … در اتاق را باز کردم مردی مـیانسال با رپوش سفیـد نشستـه و با خـودکـار خـود بازی مـی کند (کودک درونش فعاله مسخره هم خـودتی)تا کمر دولا شـدم…

 

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان حکم مرگ pdf از Fatemeh.E.M با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان حکم مرگ pdf از Fatemeh.E.M با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

          نویسنده این رمان Fatemeh.E.M مـیباشـد

        موضوع رمان: عاشقانه/غمـگین/تلخ/طنز/جدیـد

خلاصه رمان حکم مرگ

قاضی حکم داد!
حکم مرگ
قصاص!
به چه دلیل؟
حفظ ناموس!

( ویژه کسایی که غمـگین دوست دارن )

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان دنسر

دانلود رمان اقتدا کن

قسمت اول رمان حکم مرگ

مسعود

قاضی-آقای مسعود گیلکی؛ درستـه؟

-بله حاج آقا.

قاضی- خـودت و معرفی کن.

– من مسعود گیلکی، فرزند ابالفضل گیلکی، متـولد

سال سه آذر هفتادو دو ساکن تـهران هستم.

قاضی پرونده زیر دستش رو ورق زد و گفت:

قاضی- قبول داری که داوود خسروی رو کشتی؟

دستای دستبند زدم رو به نشونه تاییـد حرفم آوردم

باالا با التماس گفتم:

– حاجآقا من اون رو به قصد کشت نزدم.

قاضی با چشمای ریز شـده گفت:

– به قصد کشت نزدی، ولی حاالا زیر خاک

هستش، جواب سوال منو بده.

تـو داوود خسروی رو زدی یانه؟

نفسم لرزون بیرون دادم، سرم رو زیر انداختم و

گفتم:

-بله آقای قاضی، من زدمش.

قاضی- چرا اون رو به قصد کشت زدی؟

تـوی فکر رفتم….

 

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

موضوعات
درباره سایت
بهترین سایت دانلود رمان بدون شک و تردید دوستان گلم
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " استیل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.