برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان این بود زندگی pdf از سمـیه سادات هاشمـی جزی مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان سمـیه سادات هاشمـی جزی مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان این بود زندگی

زماني که فكر ميکني همه چیز آرام است، زماني که آمادهای برای شروع تنها یک جرقه همه چیز را

شعلهور ميکند

دختر و پسری آماده ازدواج ميشوند

اما روز مرگيها دختر را به فكر فرو ميبرد

آیا ميخـواهد زندگي شبیه مادرش داشتـه باشـد؟

رمان پیشنهادی:دانلود رمان همخـونه شرقـی سمـیه سادات هاشمـی جزی

قسمت اول رمان این بود زندگی

چشمانش به سوزش افتاد، چنگي به موهای پریشانش زد، تحقـیر شـدن برایش طعم مرگ داشت

نميفهمـیـد، آیا در عمرش به کسي بدی کرده؟ آخر این چه روزگـاریست که داشت؟ حالش از حال زار

خـودش، بهم خـورد، سرش را عقب انداخت و به سقف خانه خیره شـد و چشمانش را بست اما شوری

چشمانش، قلب شكستـهاش، مردانگياش، نابودی آرزوهایش، این همه سال انتظارش، همه و همه

بألخره او را از پای در آوردند

گر گرفتـه با حجمي بغض در گلو، رو به روی آینهِ قدی دیوار روی دو زانو افتاد، هق اول را که زد

نگذاشت ناله دوم را سر دهد دندانهایش را بهم فشرد مشتـهای دستش را روی زانوانش گره کرد

به خـودش آمد، گنگ سرش به طرفین تكان داد نبایـد بشكند، مشت گره کردهاش را جلوی دهانش

گرفت؛ محكم بر دهانش کوبیـد، دردش به حدی بود که چشمانش را محكم فشرد مهم نبود،فقط

ميخـواست نشكند، بلند در تنهایياش غریـد:

-خفه شو، خفه شو، چه به روز خـودت آوردی؟ احمق، بلند شو خـودت را جمع کن سنگین نفسي سر

داد، قطره اشکـاش اما لجباز تر از او بود و با بي تاب از گونهاش ترسان پایین لغزیـد نفس محكمي

بیرون داد، سریع از جایش پریـد و به سمت درب خروجي رفت بيوقفه با دهاني باز نفس ميکشیـد..

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان