برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان زخمـی به یادگـار pdf از مهدیه_mhk با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مهدیه_mhk مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان زخمـی به یادگـار
زندگی یک دختر رو نشون مـیـده ،یک دختر ۱۷ ساله رو ،یک دختر که تنها دل
خـوشیش مادرشـه و اونم روزگـار ناجوانمرد ازش مـیگیره
اما بعد مرگ مادر و خـوندن وصیت نامه حقایقـی اشکـار مـیشـه
که دنبال کردنش خالی از لطف نیست..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان به همـین سادگی
قسمت اول زخمـی به یادگـار
مامـی تـو روخدا چشمات رو باز کن منو تنها نزار
-گریه نکن من تـو رو محکم بار اوردم دلم نمـیخـواد گریه کنی
با دستم اشکـامو پاک کردم و گفتم خیلی درد داری ؟
-مامـی لبخند کمرنگی زد و گفت نه زیاد غصه منو نخـور عزیزم
سریع خـواستم بلند بشم و برم دکتر رو خبر کنم که دستم رو گرفت
و گفت الماس بشین باهات کـار دارم مهمه …
گفتم مامـی بزار بگم دکتر بیاد
-مادرم در حالی که سرفه مـیکرد گفت نه عزیزم بایـد باهات
صحبت کنم سرفه هاش بیشتر شـد خدای من بازم
خـون باال اورد سریع داد زدم دکتر ….
خدای من خـواهش مـیکنم به مامـی کمک کن درحال دعا کردن
بودم که در اتاق باز شـد دایی بود گفتم دایی چی
شـده مامـی بهتر شـد ؟
اشک دایی چکیـد مات موندم دایی سرشو پایین انداخت و گفت متاسفم الماس
دایی رو کنار زدم و دویـدم طرف اتاق مامـی در وباز کردم دکتر
داشت روی صورتش مالفه مـیکشیـد رفتم طرفش
ومالفه رو کنار زدم وداد زدم نه مامـی هنوز نمرده صورتش رو
نپوشونیـد محکم جسم الغرشو بغل کردم وزار زدم
هق هق کردم جیغ زدم دستان دایی مـیخـواست منو نگـه داره
اما من محکم تر مامـی رو گرفتـه بودم دست خـودم
نبود جیغ هام گلوم خش افتاده بود
دایی که دیـد حریف من نمـیشـه از پرستار ودکتر خـواست…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید