برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان هیراد pdf از سیاوش ۶۸ ( amoo ) با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان سیاوش ۶۸ ( amoo ) مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان هیراد
هیراد دندونپزشکی ۳۰ ساله هستش که پای چوبه دار شروع به مرور زندگیش و اتفاقاتی مـیکنه که اون رو به این نقطه رسوندن…
از کودکیش و مادری که اون رو تـوی سرمای زمستان پشت در یک خـونه ول مـیکنه
پیشنهاد ازدواجی که بهش داده مـیشـه ، نجات دختری که قصد خـودکشی داشتـه و
دختری که به دروغ هیراد رو دوست پسرش معرفی مـی کنه و هیراد مجبور
به ازدواج باهاش مـیشـه. اما بعد از ازدواج متـوجه رازهایی مـیشـه که
در زندگی اون دختر مـیشـه و همـین رازها بودن که اون رو به این نقطه رسوندن…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان از خیانت تاعشق سیاوش ۶۸
قسمت اول رمان هیراد
باالخره روز رهاییم رسیـد امروز آزاد مـی شـدم مثل یه پرنده مـی تـونستم بال هامو باز کنم و پروازکنم
در سلولم باز شـد سربازی حدودا ۱۲ ساله با صورتی سبزه و خـواب آلود جلوم ظاهر شـد به صورتش
نگـاه کردم خـوشبحالش حتما کسی رو داشت که منتظرش باشـه
-بلند شو بریم هیچ ترسی نداشتم چون خـودم روزها رو برای این لحظه ساعت شماری مـی کردم
دست بندی به دستم زد یه سرباز دیگـه هم کنارش ایستاده بود
با خـودم گفتم برای این مقدار راه که همـینجاست دیگـه دست بند واسه چیه خب حق دارند کسی
با شرایط من ممکنه فرار کنه
فکر کنم طرفای ساعت ۴ بود ساعت ۴ و نیم بایـد حکمم اجرا مـی شـد همه جا ساکت بود و فقط
صدای کشیـده شـدن دمپایی پالستیکی به کف زمـین سکوت رو مـی شکست
لحظه به لحظه داشتم به آزادی نزدیک تر مـی شـدم…تعبیری آزادی برای من یعنی مرگ.
محوطه زندان رو رد کردیم باالخره به جایگـاه آزادی رسیـدیم
اما نگـاهم که به طناب افتاد دلم لرزیـد ترسیـدم …
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان کشش عالی pdf از Simone Elkeles با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان Simone Elkeles مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/خارجی
خلاصه رمان کشش عالی
الکس، گـانگستری شَّر، که از سر تکبر، روی اغوای شیرینترین دختر شـهر شرط بندی مـیکنه،
تا برای اون رسوایی به بار بیاره. اما با شناخت اون، تب نیاز کـار رو براش دشوار مـیکنه و
وقتی به خـودش مـیآد که یه دل نه صد دل، عاشق اون دختر جذاب شـده.
رمان پیشـهادی:
دانلود رمان جهانم بی الف
دانلود رمان بد یمن
دانلود رمان غم بی پایان من
دانلود رمان تـوتیای چشمم
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان قصه دلدادگی pdf از پریسا اسدی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان پریسا اسدی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
داستان درباره دختریه که به دلایلی مجبور مـیشـه به خـونه خاله دامادشون بره و از قضا نوه خاله دامادشون هم برای کـاری از خارج به ایران مـیاد. در ادامه اتفاقاتی براشون مـیفتـه که خـوندنش خالی از لطف نیست …
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان مطرود pdf از curly با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان curly مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان مطرود
ده سال پیش،نادیای ۱۷ساله مغرور و متکبر شب ازدواجش، عروسی اجباریاش را بهم مـیزند و
آبروی خـود و خانواده و همـینطور خانواده خالهاش را مـیبرد تنها به این دلیل که به
شـدت از پسرخاله چاق و بی عرضهاش متنفر است او را تحقـیر کرده و
ترک مـیکند و کیان با دلی شکستـه رهسپار شـهری دیگر مـیشود اما اوضاع تا همـیشـه اینطور باقـی نمـیماند.
ده سال مـیگذرد.
نادیا زیباییش را از دست داده و به دختری افسرده و بدون قـیافه تبدیل شـده است،کیان باز مـیگردد اما این بار…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان راز الن pdf از جین بوکر مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان جین بوکر مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان راز الن
الن دوان دوان حیاط را پشت سر گذاشتت از زیر طاقـی سنگی عبورر کرد و
بعد داخل ساختتمان تارییک شـد و با فشار در دستتشویی را باز کرد
او با خـود اندیشیـد دفعه ی قبل تقریبا تمام لباسم را خیس کردم ای کـاش از دستشویی
مدرسه استفاده کرده بودم الن سعی مـیکرد تا ان جا که امکـان داشت از این دستشویی تاریک و بد بو
که زمانی جزیی…
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عرق سگی مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان راز الن
الن دوان دوان حیاط را پشت سر گذاشتت از زیر طاقـی سنگی عبورر کرد و بعد داخل ساختتمانچ
تارییک شـد و با فشار در دستتشویی را باز کرد او با خـود اندیشیـد دعه قبل تقریبا تتمام لباسم
را خیس کردم ایکـاش از دستشویی مدرسه استفاده کرده بودم الن سعی مـیکرد تا ان جا که
امکـان داشت از این دستشویی تتارییک و بدبوکه زمانی جزیی از یک اصطبل بود پرهیز کند…
در این ساختتمان روی هم نه اتاقککنار هم وجود داشت که سه تای ان ها دستشویی عمومـی ببود
و از شش تای دیگر به عنوان انبار ذغال استفاده مـیشـد شش خانواده ایی که در بیزوینگ یارد واقع
در موریـد اقامت داشتتند مشترکـا از این اتاق ها استتفاده مـییکردند داخل ساختمان نزدیک در شش
سططل زباله وجود داشت صدای خش خشی ناگـهانی قلب الن را به تپش انداخت او مـیـدانست
که این ساختمان موش دارد اما هرگز به چشم خـود انها را ندیـده بود او بلافاصله خـودش را جمع و جور
کرد ماسک گـاز و کیف مدرسه اش را که روی زمـین گذاشتـه بود و برداشت و با عجله بیرون دویـد نور
خاکستریی رنگ روز را ففضای بیرون را روشن کرده بود…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان هویت پنهان pdf از پدیـده با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان پدیـده مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
داستان در مورد دختری است که خـودش را شبیه پسرها تغییر قـیافه مـی دهد و از خانه فرار مـیکنیـد و برای جنگ به جبهه مـی رود…اما از بخت بد اسیر ….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان قربانی pdf از مـینا سلطانی لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مـینا سلطانی مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان قربانی
از شـدت سردرد، از خـواب پریـد پلکهایش از هم باز نمـیشـد احساس مـیکرد هر لحظه
ممکن است سرش متلاشی شود بالاخره موفق شـد تا کمـیپلکهایش را از هم باز کند؛
بلافاصلهاشعهی نورانی خـورشیـد چون تیغی برّان در چشمهایش فرو رفت
از درد تکـانی خـورد و به سرعت پلکهایش را بست کم کم لای پلکهایش را گشود؛ کمـی طول
کشیـد تا چشمهایش به نور عادت کند پشت به پنجره اتاق کرد و به کمک آرنج در جا نیمخیز شـد
چشمهایش با تعجب در اطراف اتاق چرخیـد و روی آینهی روبروی تخت ثابت ماند یعنی کجا بود؟
تا جایی که به خاطر داشت اتاقش اصلا بهاین شکل نبود!
به خاطر داشت که دیشب حالش بد بود و به کمک امـیر و پیمان، به اتاق کـامران…
اتاق کـامران؟ یعنی تمام شب را در اینجا مانده بود؟
باری دیگر در اتاق چشم چرخاند و با دیـدن تابلوی بزرگی از کـامران که بالای تخت
نصب شـده، اطمـینان پیـدا کرد که در اتاق کـامران بود
رمان پیشنهادی:دانلود رمان پاراهور مرضیه یگـانه
قسمت اول رمان قربانی
نگـاهی به صفحه ساعت بند چرم مشکیاش که هدیهی تـولد بیستوسه سالگی از طرف
دوستانش بود، انداخت و با خیالی آسوده از اینکه هنوز دیر نشـده بود، وارد حیاط دانشگـاه شـد
نگـاهش را در اطراف چرخاند؛ همان نگـاه کوتاه کـافی بود تا دوستانش را که کنار هم
مقابل کـافه تریا که سمت چپ در ورودی قرار گرفتـه بود، پیـدا کند
مثل همـیشـه صدای خندههای بلندشان حیاط را پُر کرده بود و از همان فاصله هم مـیتـوانست
صورت سرخ از خندهی حامد و محسن را که رو به او نشستـه بودند، ببیند
به گـامهایش سرعت داد و به سمت آنها رفت هنوز درست به…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان باغ ممنوعه pdf از پردیس شریعتی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان پردیس شریعتی مـیباشـد
موضوع رمان :ترسناک
خلاصه رمان باغ ممنوعه
داستان درمورد دختریه که به باغ روبه روییشون مشکوک مـی شـه و
از سر شیطونی و کنجکـاوی مـی خـواد سر از راز این باغ دربیاره که
چرا همـیشـه درش با زنجیر و قفل بستـه اس؟ چرا تـو این سالها تا
حالا ندیـده کسی حتی یه بار واردش بشـه؟ اصلا داخل این باغ چی هست؟
وکلی سوال دیگـه که دختر نمـی دونستـه که پشت در این باغ چه اتفاق هولناکی درحال وقوعه و…
رمان پیشنهادی:دانلود رمان شوکران هوس مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان باغ ممنوعه
-آخ جون!
از خـوشحالی کف دوتا دستامو به هم زدم و پریـدم هوا. بابا از حرکتم خنده اش گرفتـه بود.
بابا_خیلی خب حاال دختره ی گنده خجالت بکش مثل بچه ها باال و پایین مـی پره.
-آخه خیلی خـوشحالم خیلی وقت بود که دلم هوای باغو کرده بود. در ضمن دلمم واسه ی گلنار و الهه خانوم و حاج
حسین خیلی تنگ شـده.
مامان که از آشپزخـونه اومده بود بیرون گفت:
-راست مـی گـه منم خیلی دلم تنگ شـده براشون. خـوب شـد که برنامه گذاشتیم بریم باغ درستـه که امسال تنهاییم و خاله
اینا نیستن باهامون، ولی هم ما دلمون تازه مـیشـه هم الهه و حسین آقا.
یاد سال قبل افتادم که با خاله اینا رفتـه بودیم باغ. چه تعطیالت مسخره ای، با وجود اون رهای افاده ای اصال بهم خـوش
نگذشت چه خـوبه که امسال خاله اینا نیستن. از فکر خـودم خنده ام گرفتـه. بود که بابا گفت:
-پس وسایلو کم کم آماده کنیـد که پس فردا راه بیافتیم. هر چیزی که الزم داریـد برداریـد چون به احتمال زیاد نصف
تابستـونو اونجا بگذرونیم.
خـوشحالیم دو برابر شـد. من هیچ وقت از اون ده قد..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان بغض هوس pdf فاطمه جباری با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فاطمه جباری مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه و احساسی
خلاصه رمان:
برده هاعاشق نمـیشوند
فاحشـه تـویی…
که یکی رادر آغوش داری
آن یکی را زیر سر
و خاطرات دیگری در قلب…
فاحشـه بودنم به کدامـین گناس؟؟؟؟
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان آرامش pdf از Moongirl با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان Moongirl مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان آرامش
داستان راجع به زن و شوهریه که به خاطر بیماریه زنه نمـیتـونن بچه دار بشن!
ولی این شیوا خانوم که عاشق بچه اس، به شوهرش اصرار مـیکنه که
هرجوری هست بچه دارشن، کـاوه هم برخلاف مـیلش مجبور مـیشـه!
(یا بهتره بگم شیوا مجبورش مـیکنه!) ولی داستان تـو اینجا خلاصه نمـیشـه
یعنی اصلا نمـیشـه! بگـــــم؟! باشـه مـیگم! شیوا سر زا مـیمـیره یعنی بچه رو نجات مـیـدن
کـاوه از دخترش بیتا متنفره با اینکه بیتا ثمره عشقشونه ولی کـاوه ، بیتا رو مقصر مرگ
همسرش مـیـدونه و به خاطر اینکه دردِ، مرگ عشقش رو فراموش کنه به دوستای
نابابش روی مـیاره کـاوه معتاد مـیشـه و بیتا تا به خـودش مـیاد مـی بینه تلخی تمام
زندگیشو فرا گرفتـه بیتا مـیشـه دختری از جنس سنگ با قلبی از جنس شیشـه،
یه دختر خـوش ذات و بی تجربه و خام تـو این دنیای خطرناک بیتا دوستی به نام
هانیه داشتـه هانیه یه مشکلی براش پیش مـیاد ولی به دلیل اینکه دختر دل رحمـیه
مجبور مـیشـه از بیتا که خیلی سختـه کمک بگیره این دوتا سیم کـارتاشونو باهم
عوض مـی کنن و درواقع با اینکـار جای بیتا و هانیه باهم عوض مـیشـه و..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان داغدیـدگـان
قسمت اول رمان آرامش
با دستای لرزونی که به زور سعی داشتم کنترلشون کنم
کشورو باز کردم و چندتا لباس برداشتم و چپوندم تـو کوله
پشتیمهمه وسایل مورد نیازمو هم ریختم تـوش و دوربین و
موبایلم و دفترچه خاطرات مادرم رو هم برداشتم و دست
بردم سمت کمد و یه لباس از تـوش بیرون کشیـدمهول هولکی
تنم کردم و حتی نمـیـدونم چطوری دکمه های مانتـومو
بستماینقدر عجله داشتم که نمـی تـونستم تمرکز کنم
مالفه ای از کمد در آوردم و سرشو پیچیـدم ….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید