برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان مرکـا pdf از عاطفه نیک طلب با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان عاطفه نیک طلب مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان مرکـا
که معشوقش را به وصال دیگری مـی رساند و درست جایی که فکر مـی کرد همه چیز تمام شـده،
ورق سرنوشت او بر مـی گردد وچشم هایم بی نور و تاریک مـی نمود و زیرشان هم گود رفتـه بود
از بس که اشک ریختـه بودم… آن کرمـی که تبسم برای تیرگی زیر پلک هایم، معرفی کرده بود
دانلود رمان قرارمون یادت نره زینب رحیمـی
متن اول رمان مرکـا
و به قول خـودش مال فلان شرکت و کشور هم بود، هیچ تاثیری در از بین بردن آن سیاهی نداشت
پوزخندی به قـیافه ی داغون و بی حالتم زدم آب دهانم را قورت دادم شانه ام
را برداشتم و روی موهایم کشیـدم از صدای نخراشیـده ی شانه کردن موهای در
هم گره خـورده ام، دندان روی هم ساییـدم
اوایل چقدر به آن ها مـی رسیـدم و مرتب نگـهشان مـی داشتم که مبادا حتی یک تار مویم بریزد اما
حال/// از آن موهای براق بلوطی رنگم که جعد ملایمـی داشت،
تنها یک کپه موی وز شـده ی قهوه ای مات باقـی مانده بود
نگـاهی به ساعت روی مـیز آینه و شمعدانم انداختم آهی کشیـدم او کم کم مـی رسیـد
شامم را که پختـه بودم خانه هم که تمـیز بود فقط بایـد کمـی به سر و وضعم مـی رسیـدم
و به قولی بایـد جلوی شوهرم مرتب و آراستـه حاضر مـی شـدم
بازهم پوزخند زدم و نگـاهی به تـونیک بلندی که به تن داشتم انداختم رنگ مشکی اش باعث مـی شـد
شکننده تر و ضعیف تر از آن چیزی که هستم به چشم بیایم! اگر مـی خـواستم
من حالا را با یک سال پیش مقایسه مـی کردم، تفاوت بیست کیلویی ام از لحاظ سایز چشمـگیر بود
انگـار درست بود که مـی گفتند غم و غصه
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان تاراج pdf از شفیقه مشعوفی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان شفیقه مشعوفی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
دختری که بی محبت پدر بزرگ شـد زیر دست ناپدری
دختری که روی پای خـود ایستاد و زیر بار حقارت نرفت
نابرداری که قاتل شـد
اعدام شـد
دختری هم لکه دار شـد
و مردی برای انتقام برخاست
و هدفی جز به تاراج بردن جان و روح ”یغما“ ندارد …
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان فرار نکن pdf از پانی مقدم لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان پانی مقدم مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان فرار نکن
یاسمن دختر جوانی است که با وجود مخالفت پدر ، تنهایی با دوستانش به سفر کیش مـی رود.
آنجا با افرادی آشنا مـی شود و اتفاقاتی برایش مـی افتد که شروع یک فصل جدیـد از زندگی اش را رقم مـیزند …
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان عشق فلفلی
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان چاوه ری pdf از Nian با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان Nian مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان چاوه ری
نقش آفرین قصه من دختریست به نام نفس که با برملا شـدن گذشتـهی پدرش
مسیر زندگیاش عوض مـیشود و از روزمرگیهای تکراری مـیرسد به زندگی
سراسر هیجان و دچار شـدن به عشق…نقش آفرین دیگر قصه، پسری به نام
سیروان که خانزادهای متعصب و غیرتی است سیروان زندگی مرموزی دارد و
واقعیت زندگی او چیزی نیست که دیگران مـیبینند…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان خاطرات خـوب دیروز
قسمت اول رمان چاوه ری
نگـاهی به لباسهای سادهی سیاه رنگم مـیاندازم؛ بیش از حد ساده هستند و تـوی ذوق مـیزنند
حال که جان جانان آمده، این جسم رنجور هم کمـی آب و رنگ مـیخـواهد مانتـوی سفیـدِ همرنگ
عشق پاکم، بر جسم خستـهام جان مـینشاند یادم مـیآیـد که جین جذب دوست داشت باب
مـیلش سلیقه به خرج مـیـدهم شال هلویی همرنگ لبانم
صدایش در گوشم مـیپیچد:
“نفس مـیترسم، بمـیرم و به فصل هلو نرسم “وسواس به خرج دادهام
در حالت دادن به ابروهایم، مژههای تابدار رنگ شبم، نگین چشمان آبی
مشتاقم هستند گونههایم از شوق دیـدار سرخ شـدهاند کفشـهای پاشنهدار سفیـدم با مرواریـدهای
درخشان تزیینیاش را پا مـیکنم تصویر زن داخل آینه با چشمان مشتاقش برایم بیگـانه است
هزار و سیصد و شصت و پنج روز است که این چشمان بینوای بیفروغ چنین تصویری به خـود
ندیـده است با عطر مورد عالقهاش دوش مـیگیرم و فضای ماتمزدهی اتاق بوی زندگی مـیگیرد
بیچاره قلب بیتابم که هر آن بیم ایستش مـیرود! با ماشین، رانندگی که نه، پرواز مـیکنم به
وعدهگـاه دیـدار مـیرسم؛ سالمـی به سرگرد پاوهای مـیـدهم و بدون فوت وقت به سمت اتاقـی که
سرگرد نشانم مـیـدهد؛ مـیـدوم اتاقـی تاریک، تخت آهنی ساده، جسمـی بی جان، تنی زخمـی،
لباسهای مندرس، موهای نامرتب و مردی که……
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان همخـونه دیوونه pdf از مهتاب با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مهتاب مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
رمان درباره دخترى ب اسم رها هست که ى دختر شرو شيطونه و پدر و مادرش رو از دست داده و خـونواده پدر و مادرش هيچ سراغى ازش نميگيرن و اون با دو تا از دوستاش همخـونه هست و دانشجوى زبانه و هم تـو يکى از آموزشگـاههاى زبان تدريس ميکنه و خرج درس و دانشگـاهو زندگيشو خـودش درمياره و قلبش درگير يک عشق يک طرفس .
بنابر دلايلى رها و دوستاش مجبور ميشن از خـونه اى که هستن دربيان و اتفاقاتى که باعث تغيير زندگيش ميشـه و اون رو تـو دوراهى سختى قرار ميده و بين دو عشق قرار ميگيره
رمان از زبان رها نوشتـه ميشـه
حالا با خـوندن رمان قضايا براتـون روشن ميشـه …
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود آهنگ برگ گل از مهستی با کیفیت بالای ۳۲۰ و لینک مستقـیم
پخش اختصاصی از سایت استیل رمان
این آهنگ بسیار غمـگین و خاص و کمـیاب
متن ترانه:
دست بهش نزن که مـیشکنه
ظریف و نازکه دلم
اخماتـو وا کن عزیز من
شایـد که حل شـه مشکلم
این دلی که مثل شیشـه است
تـوی برگ گل نگـه دار
مهربانتـو نیازار
مـی دونی که من هلاکتم
خـونه خرابم مـی کنی
اشک رو مـی بینی تـو چشای من
نقش بر آبم مـی کنی
طاقتم دیگـه تمومه
گرچه باورت نمـی شـه
مـی شکنم مثال شیشـه
عشق ما قدیمـی شـده
بیا قدرش رو بدون
اون دل پر از مهر تـو
نده دست این هو اون
هیچکی مثل من عزیزم
حق آب و گل نداره
پا روی دلت مـی ذاره
حرف آخر و مـیزنم برات
اگـه بخـوای گوش بکنی
چلچله بی آشیونه رو
مـی تـونی خاموش بکنی
رو نکن سوی رقـیبون
قلب عاشق و نرنجون
عاقبت مـیشی پشیمون
***دانلود آهنگ برگ گل از مهستی***
دست بهش نزن که مـیشکنه
ظریف و نازکه دلم
اخماتـو وا کن عزیز من
شایـد که حل شـه مشکلم
این دلی که مثل شیشـه است
تـوی برگ گل نگـه دار
مهربانتـو نیازار
عاشقـی برات مثل من دیگـه
دوباره پیـدا نمـیشـه
مثل این دل دیوونه برات
دلی که رسوا نمـیشـه
حسرتش برات مـی مونه
گرچه با دلم نمونی
قدرش رو اگـه ندونی
عشق ما قدیمـی شـده
بیا قدرش رو بدون
این دل پر از مهر تـو
نده دست این و اون
هیچکی مثل من عزیزم
***دانلود آهنگ برگ گل از مهستی***
حق آب و گل نداره
پا روی دلت مـی ذاره
مـی دونی که من هلاکتم
خـونه خرابم مـی کنی
اشک و مـی بینی تـو چشای من
نقش بر آبم مـی کنی
طاقتم دیگـه تمومه
گرچه باورت نمـی شـه
مـی شکنم مثال شیشـه
دست بهش نزن که مـیشکنه
ظریف و نازکه دلم
اخماتـو وا کن عزیز من
شایـد که حل شـه مشکلم
این دلی که مثل شیشـه است
تـوی برگ گل نگـه دار
مهربانتـو نیازار
***دانلود آهنگ برگ گل از مهستی***
دست بهش،نزن که مـیشکنه
ظریف و نازک دلم
اخماتـو وا کن عزیز من
شایـد که حل شـه مشکلم
این دلی که مثل شیشـه است
تـوی برگ گل نگـه دار
مهربانتـو نیازار
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان بی تـو آشوبم pdf از s.soheily با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان s.soheily مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/درام
خلاصه رمان بی تـو آشوبم
نياز تك دختر خانواده سالاري كه دل كيانمهر ايزدي پسري كه گذشتـه ازادي رو داشتـه
تسخير ميكنه ولي بر حسب يك اتفاق زندگي ارومشون آشوب ميشـه و با بازگشت
به گذشتـه قفل سر به مهر اين داستان باز ميشود .
رمان پیشنهادی:دانلود رمان حلقه ی عشقم بامزی
قسمت اول رمان بی تـو آشوبم
خـودم رو به بابام رسوندم و دستش رو گرفتم
بابا تـو رو خدا جان نیاز ولش کن
بابا مردمک های سرخ شـده از عصبتانیتش رو به چشمای اشک زده ام
دوخت
برای این بی لیاقت جون خـودت رو قسم مـیـدی
بدنم مـیلرزیـد به دستای بابام که یقه ی کیان رو گرفتـه بود خیره شـده
بودم کیان نگـاهش رو به زمـین دوختـه بود و هیچی نمـی گفت
با دیـدن مشت بلند شـده ی بابام با صدای گرفتـه ام بابا رو صدا
زدم چشمام تار شـد دستم وبه دیواری که کنارم بود تکیه دادم
نگـاهم روسیاهی مطلق رو گرفت
کیان
اقای ساالری یقه ام و گرفت و به دیوار کوبیـدم نگـاهم رو به زمـین
دوختـه بودم حرفی برای گفتن نداشتم
نیاز چند بار خـواست جدا مون کنه ولی نمـیشـد اون سپهرعوضی
جلوش رو مـیگرفت تنها کسی که از این جدایی خـوشحال مـیشـد اون
لعنتی بود
با شنیـدن صدای نیاز که بیشتر شبیه ناله بود نگـاهم رو بلند کردم
نیازبی حال روی زمـین افتاد
اقای ساالری رو کنار زدم کنارش روی زانوهام نشستم نیاز رو تـو
اغوشم گرفتم با صدای لرزونم اسمش رو صدا زدم
مامانم با لیوان تـوی دستش کنارمون نشست
شربت قند بود لیوان رو به لبای نیاز نزدیک کرد ولی حتی یه قطره
هم ازش نخـورد
سپهر دستاش رو برای بلند کردن نیاز دراز کرد چشمای به خـون
نشستـه ام رو .
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان شمس القمر pdf از آرزو طهماسبی_آیلار سبحانی
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان آرزو طهماسبی_آیلار سبحانی مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان شمس القمر
روایتگر دختری محکم است که کهولت سن پدرش باعث آلزایمر خفیف او مـیشود و قمرالملوک اختیار دار تام مـیشود
اما با کمبود بودجه مواجه مـیشن که همـین باعث مـیشود رقـیب های قدر برای سهام کـارخانه دندان تیز کنند
در این مـیان پای مهمانی ناخـوانده به عمارت و کـارخانه باز مـیشود که…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان در حوالی بهمن ماه
دانلود رمان به رسم خاطرات
قسمت اول رمان شمس القمر
از ماشین پیاده شـدم و سری برای محمود خان “نگـهبان” تکون دادم و
وارد فضای پر سر و صدای کـارخـونه شـدم.
علی رضا “دستیار” بابا بود که در زمان نبود مـیبایست گزارشات رو
تحویل من مـیـداد. برای همون دنبالم وارد دفترم شـد تا زمانی که روی
صندلی ننشستـه بودم و سفارش کـاپوچینو هر روزم رو به مهدی نداده
بودم، لب از لب باز نکرده بود.
خرت و پرت های روی مـیزم رو مرتب کردم. پرونده های مهمم رو
گذاشتم کنار تا زمانی که علیرضا از اتاق خارج بشـه بعد به سرجاش
برگردونم. در اتاق که زده شـد بیا تـویی گفتم که مهدی با سلام آرومـی
داخل اومد و کـاپوچینو رو روی مـیز گذاشت و رفت. تمام این مدت
علیرضا گوشـه ای ایستاده بود با اخم کمرنگی زمـین رو نگـاه مـیکرد.
– گزارش!
سرش رو بالا آورد و از تـوی دستش گزارشات امروز رو داد.
– نیم ساعت دیگـه با وکیل عنایت خان جلسه دارین! ساعت دوازده هم با
جناب موسوی قرار داریـد. ساعت یک و نیم هم بایـد برای بازرسی جنس
ها بریـد…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان تـوهمـی عاشقانه pdf از مریم پریزاد با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مریم پریزاد مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان تـوهمـی عاشقانه
یه دختری هست که وقتی از سفر برمـیگرده متـوجه مـیشـه خانوادش
در نبودش سفری رفتن و تـوی جاده فوت شـدن دچار
حالت های عصبی مـیشـه که مـیبرنش تیمارستان
دکتری خـوشتیپ و باحال مـیاد سروقتش که دیوونه این دختر
مـیشـه اما از کل کل کردن با اون هم اذت مـیبره!
این خـودش داستان اصلی ما نیست
داستان اصلی یه دکتره دیگـه است که از فصل سوم به بعد وارد قضیه مـیشـه
و جالبیش اینجاست که شما دو تا رمان در یه رمان مـیخـونین!
و اینکه یه احساسی بین این دکتر و بیمار شکل مـیگیره که فرا تر از یه عشق امروزی هست
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان شرط بندی دردسر داره مریم پریزاد
قسمت اول رمان تـوهمـی عاشقانه
چنان مـیـدویـدم که گویا کسی دنبالم کرده بود چیزی نمـیـدیـدم و چیزی نمـیشنیـدم تنها به
نقطه مقابل نگـاه مـیکردم و مـیـدویـدم
انگـار هر چه مـیـدویـدم از مقصدم دور تر مـیشـدم و این من بودم که در هاله ای از مه فرو
مـیرفتم و همه چیز را دور مـی دیـدم
!نمـیـدونم چطور بگم !؟رسیـدم و انگـار نرسیـدم!خـواب بودم و انگـار که بیـداربودم و هشیار
کـاش اینقدر نمـی دویـدم برای رسیـدن حاال رسیـدم که چی بشـه؟که چی رو ببینم؟که صدای
گریه های بستگـانم رو بشنوم؟هنوز مات و مبهوت در مقابل درب ورودی بهشت زهرا
ایستاده بودم نمـیـدونم چطوری رسیـدم به اونجا حتی االن که به اون زمان فکر مـیکنم
باز هم مات مـیمونم!تـوی خـودم بودم که صدای نگران دختری تـوی گوشم زنگ خـورد
مه گل تـو اینجا چی کـار مـیکنی؟آهای با تـو ام کجایی؟مه گل؟تـو چطوری اومدی _
اینجا؟کی آوردتت؟مه گل محض رضای خدا یه جوابی بده بهم مه گل تـو از چیزی
مه گل جان عمه..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان الی pdf از پاییز لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان پاییز مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه
خلاصه رمان الی
امـیر مشکـات مهندس جوان و خـودساختـهای که در زندگی با خطکش دقـیق اخلاق پلههای
موفقـیت رو طی کرده الی دختر شلوغ و سرزندهای که از آسمون فرود مـیاد و برق نگـاهی
که پسر سربهزیری رو اسیر مـیکنه داستان عاشقـی ساده است وقتی دلی بلرزه و قلبی
ضربان بگیره! ولی امان از گذشتـه! گذشتـه آدمها تا کجا مهمه مـگر گذشتـه نیست که امروز ما
رو مـیسازه اگر گذشتـه اونطور که ما تصور مـیکنیم نباشـه آیا قلبها بیشتر مـیلرزه پایان داستان
قلبها به کجا مـیرسه گذشتـه حال آینده! فقط یک حقـیقت وجود داره هیچکس سفیـد سفیـد نیست
هیچکس سیاه سیاه نیست…
رمان پیشنهادی:دانلود رمان شوکران هوس مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان الی
بی صدا اسمش رو فریاد کردم و برای چندمـین بار تـوی اون بعدازظهر اشکهام امونم رو بریـد
. تـوی مسیر نگـاهم که از خیسی اشک فقط یه تصویر لرزون بود سایه اش رو دیـدم که اومدم
پشت پنجره، پنجره رو باز کرد و دنبال چیزی بیرون از خـونه مـی گشت. آرزو کردم که ایکـاش صدام رو مـی شنیـد!
من امـیر مشکـات پسر ارشـد خانواده چهارنفره مون بودم که یه خـواهر کوچکتر از خـودم داشتم.
زندگی همـیشـه ساده و آروم نمـی گذشت! پانزده سالم بود که پدرم سکتـه کرد و از بین ما رفت
، خدابیامرز یه مغازه کوچیک خرازی داشت که نون بخـور و نمـی ری ازش در مـی اومد، عزیز
(مادرم) بعد از فوت بابا مغازه رو فروخت و پولش رو داد دست عموم که باهاش کـار کنه و
ماهیانه به ما پولی بده برای گذران زندگیمون .عموم هم ادم درستی بود، فقط مشکل
این بود که با اون پول ماهیانه چیز زیادی دست ما رو نمـی گرفت. بازهم جای شکرش باقـی
بود که ..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید