برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان عطر شیطان pdf از سیـده سمـیرا قریشی لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان سیـده سمـیرا قریشی مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه
خلاصه رمان عطر شیطان
آخه بابا من تـو خـونه مـیپوسم،من اگـه کـار نکنم تمام
عزت نفسم مـیره زیر سوال
مامانم با دلخـوری نگـاهم کرد و گفت:
این حرفا چیه مـیزنی تـو؟ دختر تا خـونه ی پدرشـه
وظیفه ی پدر و مادره که خرجشو بدن
مامان من از اون دختراش نیستم،من دوست دارم
خـودم کـار کنم و روی پای خـودم بایستم
پدرم رو به مادرم کرد و گفت:
از همون اول که رفت سر کـار به شما گفتم نزار
پولشو خرج کنه،بزار پس انداز کنه برای آیندش،تا
من هستم چه نیازی که خـودش خرج خـودشو بده؟حاال
ببین چی مـیگـه
بابا جانم، به خدا که من نمـیخـوام شمارو ناراحت
کنم،ولی شما خـودتـون من و سبحان و مستقل بار
آوردیـد
درستـه دخترم،من نخـواستم شما به کسی وابستـه
باشیـد،مثل خـودم که از اول روی پای خـودم وایسادم
و از ده سالگی تـوی کـارگـاه مردم کـار کردم و خرج
خـودمو مادر و خـواهرمو مـیـدادم….
رمان پیشنهادی:دانلود رمان کل کلای منو غزل مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان عطر شیطان
ببین بابا، آش کشک خالتم بخـوری پاتم،نخـوری
پاتم
شیرین زبونی نکن که ایندفعه خامت نمـیشم
بابا جونم من تنها تـو خـونه مـیمـیرم
مامانم با عصبانیت بهم نگـاه کرد و گفت:
دختر تـو چرا چرت و پرت مـیگی؟مـیپوسم و مـیمـیرم
چیه؟مـگـه این همه آدم تـو خـونه موندن چیزیشون
شـده؟
مامان من با بقـیه فرق دارم، هر وقت تـو خـونه ام
انگـار در و دیوار خـونه داره جسم و روحمو
مـیخـوره،بایـد برم بیرون تا نفس بکشم
سبحان از اتاق اومد بیرون و گفت:
ای بابا شما هم ساعت دوازده شب وقت گیر
آوردیـد؟
من صبح اول وقت بایـد برم سر کـار
رفتم سمت سبحان و گفتم:
قربون قد و باالی داداش…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان بوسه تیغ pdf از ا.اصغر زاده با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان ا.اصغر زاده مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان:
یک هفتـه ای تـو اون اتاق زندانی بودیم
تقریبا پانزده نفری مـیشـدیم
دلم شور عزیزو مـیزد و دلم آشوب بود
اصلا نمـیـدونستم چیکـار کنم…
دخترایی که اینجا بودن خیلی خـوش قـیافه تر و خـوش هیکل تر از من بودن.
مخصوصا یک دختر سفیـد پوشت چشم بنفش که عین باربی ها بود و اندام فوق العاده ای داشت.
خیلی غمـگین بود و یک گوشـه کز کرده بود
رفتم نشستم کنارش//
زیر چشمـی نگـاهم کند و دوباره خیره ی زمـین شـد
دستشو گرفتم و گفتم…
من اسمم ترنم تـو نمـیخـوای اسمتـو بگی..
سرشو بلند کرد و با نگـاه نافذش گفت: منم گندم هستم
لبخند زدم
-چه اسم قشنگی، چرا اینجایی..
چشمای خـوشگلش پر از اشک شـد و با نا امـیـدی گفت….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان پسر مقتـول pdf از معصومه ملک محمودی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان معصومه ملک محمودی مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی/انتقامـی
خلاصه رمان پسر مقتـول
طی یه دعوای ساختگی پدر نکیسا کشتـه مـیشـه و پدر مانلی به جرم قتل به زندان برده مـیشـه.
همـین اتفاق باعث مـیشـه سرنوشت سخت و عاشقانه ای برای مانلی و نکیسا و
بقـیه ی دختر و پسرای داستان ایجاد بشـه…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان انتقام زیبا معصومه ملک محمودی
قسمت اول رمان پسر مقتـول
به انگشتری که ساده و دارای یک نگین بود نگـاه کردم.
اصلا دلم نمـی خـواست با علیسان نامزد بشم،اما واسه این حرفا خیلی دیر شـده و من الان نامزد
علیسان محسوب مـیشم.
از همون اول من علیسان رو به چشم یه پسرعمو مـی دیـدم و الانم که قراره شوهرم بشـه،برام عذاب
آوره.
من علاوه بر اینکه عالقه ای بهش ندارم و اونو فقط پسر عمو مـیبینم، از اخالق و رفتارش هم بدم مـیاد.
اما گوشای مامان و بابام کر شـده بود و فقط مـی گفتن علیسان…
حتی به اینکه من آخرین بچه ی اونا هستم و قبل از من یه پسر و یه دختری دارن که به ترتیب ۲۳ و
۲۵ سالشونه و من فقط ۱۹ سالمه اهمـیت ندادن و به محض اینکه عمو منو برای علیسان خاستگـاری
کرد،قبول کردن.ی کـاش یه نفر تموم این حرفای منو به اونا مـی گفت تا اونا جور دیگـه ای تصمـیم مـی گرفتن.
با صدای زنعمو به خـودم اومدم و دست از افکـارم کشیـدم؛
– مانلی؟ به نظر تـو عروسیتـون کجا باشـه؟
زنعمو بر خالف علیسان اخالق خـوبی داشت و من واقعا دوسش داشتم. البتـه عمو جون هم خـوب بود
ولی نمـیـدونم این بچشون به کی رفتـه بود که همچین اخالق و رفتاری داشت که باعث مـیشـد ازش
خـوشم نیاد.
اروم لب زدم:
– هر چی شما بگین.
علیسان ..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان چرا نگفتم عاشقم pdf مسیحه زادخـو با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان مسیحه زادخـو مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
حوا با عصبانیت از تاکسی پیاده شـد ده دلاری رو سمت راننده گرفت با لهجه ی بسیار زیبای انگلیسی تشکر کرد
هرچند عصبی بود راننده تشکر کرد حوا مقابل در ویلا ایستاد وبا لحنی عصبی
درحالی که سرشو تکون مـیـداد گفت که اینطور اقا بنیامـین……
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان تسلیت قلب صبورم pdf از تردیـد
با لینک مستقـیم برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان تسلیت قلب صبورم
درباره ی دختری به نام سوگند هست که پدرش معتاد و یه خـواهر کوچیک داره و
مادرش مرده مردی به نام جاویـد عاشق اون مـیشـه اما چون دوست پدرشـه سوگند
مخالفت مـی کنه در ادامه پدر و خـواهرش مـیمـیرن و حوادثی پیش مـیاد که سوگند
زن جاویـد مـیشـه اما جاویـد حسابی مشکل روانی داره و همواره به سوگند
شک داره در ادامه جاویـد مـیمـیره و سوگند زن مردی به نام احمد مـیشـه..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان ارباب شاهین
دانلود رمان همخـواب اجباری
دانلود رمان پاییز یخ زده
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان با باد مـیخـوانم pdf از بهیه پیغمبری با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان بهیه پیغمبری مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان با باد مـیخـوانم
داستان در مورد دختری هست که در کودکی در یک سانحه مادر خـود را از دست مـیـدهد،
پدرش بعد از این اتفاق او و برادر کوچکش را به دایی شان مـیسپارد و دیگری سراغی از آنها نمـیگیرد
سالها مـیگذرد و از انجا که زن دائی اش ذاتا انسان خـوب طینتی نبود او را به اجبار به عقد یک
روانی در مـی اورد. بعد از مدتی در یک برخـورد اتفاقـی هنگـامـی که شوهرش مثل همـیشـه قصد
آزار رساندن به او را داشتـه دچار سانحه ای مـی شود و از دنیا مـیرود… بنابراین بی کس تر از
قبل به نزد دایی و زن داییش مـی خـواهد برگردد که متـوجه مـیشود زن داییش دیگر حاضر به قبول
مجدد او نیست… به ناچار و از روی تقدیر به پیشنهاد خـواهر زندایی اش برای کـار کردن در خانه
خـواهرشوهر او به تبریز مـی رودد و از اینجاست که داستان واقعا زیباتر و خـواندنی تر مـیشود …
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عشق و عطش بهیه پیغمبری
قسمت اول رمان با باد مـیخـوانم
ﺻﺪاي زﻣﺨﺖ و ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ زن داﯾﯽ را ﺑﻪ وﺿﻮح ﺷﻨﯿﺪم ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻋﻠﯽ اﻟﻄﻠﻮع ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ ﺑـﻮد
و ﺑـﺮ ﻓـﺮاز ﭘﻠـﻪ ﻫﺎي اﯾﻮان اﯾﺴﺘﺎده و ﺑﺎ ﻧﻔﺮت ﺻﺪاﯾﻢ ﻣﯽ ﮐﺮد. ﺑﺎﯾﺪ ، ﻧﻮﺑﺮ ذﻟﯿﻞ ﻣﺮده ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ دﯾﮕﺮ !
ﭼﻨﺪ ﺑﺎر ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ وﻗﺘﯽ ﺳﺮ واﻣﺎﻧﺪه ام را از ﻣﺘﮑﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ، آﻫﺎي ﻧﻮﺑﺮ « !» ﯾﮏ اﺳﺘﮑﺎن ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺨﻮرم
ﺗﺎ ﺳﺮ درد ﻧﮕﯿﺮم !آﺧﺮ اﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﻌﺪ ﻣﺜﻞ اﯾﻨﮑﻪ ﺟﺎي زﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ اي را ﺑﯿﺎزارﻧﺪ ﺷﺮوع ﺑﻪ
ﻓﺤﺎﺷﯽ ﮐﺮد و اﯾﻞ و ﺗﺒﺎر ﭘﺪرم را ﺑﻪ ﺑـﺎد ﻧﺎﺳـﺰا ﮔﺮﻓـﺖ و ﭼﺮك و ﺗﻌﻔﻦ دروﻧﺶ را ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮد. ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان حس ممنوعه pdf از نیلوفر قائمـی فر با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان حس ممنوعه
گـاهی آدم اشتباه مـیکنه
یه اشتباه بزرگ که سالها خـودشو نمـیبخشـه،اما بعضی اشتباهات انفرادی نیست ،
بعضی اشتباهات دیگران با یه تلنگر از سمت ما اتفاق مـیوفتـه که هرگز جبران پذیر نیست
حتی اگر شما بخاطر اون تلنگر مخرب همـیشـه پشیمون باشیـد … هرگز نمـیتـونیـد زمانو به عقب برگردونیـد
زندگی من درست عین یه دیووانگی لحظه ای ،بدست خـودم کنفیکون شـد
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان رز مشکی pdf از Delaram.bn با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان Delaram.bn مـیباشـد
موضوع رمان: پلیسی/عاشقانه/جنایی
خلاصه رمان رز مشکی
داستان رز مشکی درمورد دو جوان که هر دو از یک زخم مشترک رنج مـیبرند و
در پی انتقام مـیکوشند، دیگری را حفظ کنند…
مقدمه..
رز مشکی روایتگر داستان یه زن و مرد پختـهست که خبری از گونههای سرخ شـده بعد
از اولین بوسه و رفتن به شـهر بازی نیست… زن و مرد جا افتادهای که کلکلهای عاشقونه
نمـیکنن و تـوی رستـورانهای لوکس قرار نمـیذارن.
مادری که بچهش از بطن خـودش نیست ولی براش از مادری کم نذاشتـه؛ زنی که تـوی
سنی قرار داره و مـیتـونه به فکر لوکسترین ماشینها و مارکترین لوازم آرایشی باشـه،
ولی دنیا اون رو تبدیل به کسی کرد که فکر و ذکرش شـد «انتقام»
پسری که با دستهاش عزیزترینهاش رو خاک کرد. با صدای بی صدا مثل یه کوه بلند.
مثل یه خـواب کوتاه. یه مرد بود؛ یه مرد با دستهای فقـیر؛ با چشمهای محروم. با پاهای خستـه… یه مرد بود یه مرد!
پ.ن: سلام دوستان یهخـورده باهاتـون حرف دارم. این اولین رمان منه و به پیشنهاد یکی
از دوستهام براتـون مـیذارمش. ازتـون تنها تـوقعی که دارم اینه که حتما نظرتـون رو بهم بگین؛
چون خیلی بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنین برام مهمه و ازتـون خـواهش مـیکنم،
چون اولین رمانمه و من تـو نوشتن خیلی حرفهای نیستم، ازم تـوقع چیز زیادی نداشتـه باشین. ممنون، دوستـون دارم!
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان بد یمن
دانلود رمان هیچکسان
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان حس سیاه pdf از فری بانو با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فری بانو مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
آرام جابه جا شـد.
پرستار رو کرد بهم.
لب هایم را با زبان خیس کردم و سر تکـان دادم:
-مـی گین یا نه؟!
دردها و تـهوع های بی امانی که مدام اذیتش مـی کنن برای چیه؟!
پرستار خندیـد و برگـه آزمایش را روی عسلی کنار تخت گذاشت:
-خب خداروشکر مثل این که خیلی دوستش دارین…بهتره بگم خـوشبختانه جواب آزمایش و تست بارداری ایشون مثبت بود جناب فردین…دارین پدر مـی شین واین ضعف هم ناشی از داروهاییه که مصرف مـی کنن و ترس و استرس بیش از حد که باعث شـده ضعف بهشون فشار بیاره…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان باد صبا pdf از الناز
با لینک مستقـیم برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
موضوع رمان: درام/عاشقانه/اجتماعی/واقعی
خلاصه رمان باد صبا
دختری به نام صبا که تـوی یه خانواده پر جمعیت و فوق العاده مذهبی و تعصبی بزرگ شـده
وسوسه مـیشـه و خـودش رو گرفتار لجنزار یه آدم از جنس شـهوت و گناه مـیکنه.
یه تصمـیم غلط و یه شیطنت دخترونه باعث مـیشـه که تـوی منجلاب گناه و هوس
بیوفتـه و هر چی دست و پا مـیزنه بیشتر تـوی این منجلاب فرو مـیره حالا این خانواده
تعصبی که غیرت و مرد سالاری براشون در اولویتـه چه مـیکنند با این دختر ….
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان نغمه ماندگـار
دانلود رمان طالع شطرنجی
دانلود رمان دو نیمه ات برای من
دانلود رمان تعقـیب و گریز
قسمتی از رمان
چادر مشکیمو آویزون کردم و کوله پشتیمو گذاشتم کنار چوب لباسی مقنعه و مانتـوی
خاک گرفتمو از تنم در آوردم و آویزون کردم…
با صدای مادرم سریع دامن بلندمو پوشیـدم و روسریمو انداختم روی سرم و گره ی
محکمـی بهش زدم…
از اتاق بیرون رفتم و به منت آشپزخـونه ی کوچیکمون رفتم مادرم با دیـدنم اخمـی
کرد و با صدای محکم و با صلابت همـیشگیش گفت : سفره رو پهن کن االن پدرت
و برادرات مـیان…
مطیعانه سفره رو برداشتم و به سمت نشیمن رفتم و سفره رو پهنکردم بوی آبگوشتی
که مادرم درست کرده بود هوش از سرم برده بود..
خیلی گرسنه بودم صبحانه هم نخـورده بودم…
با شنیـدن صدای پدرم به سرعت از کنار سفره بلند شـدم و به استقبالشون رفتم…
سلامـی کردم که جوابمو با تکون دادن سرش داد و به برادرامم سلام کردم اونا هم
مثل بابا جوابمو دادن…
عادت کرده بودم به این رفتاراشون..
بعد از خـوردن نهار همشون رفتن استراحت کنن من موندم و یه عالمه ظرف تلنبار
شـده…
بعد از شستن ظرفا آشپزخـونه رو تمـیز کردم و….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید