برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان ماه و مهتاب pdf از پریسا قاسمـی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان پریسا قاسمـی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
داستان درمورد دختری به نام مهتاست که تـوی مهمونی دوستش شادی که به مناست برگشتن داداش شادی از خارج برگزار شـده با پسردایی شاد ی اشنا مـیشـه و…..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان قلبم طاقت بیار pdf از بیتا منصوری لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان بیتا منصوری مـیباشـد
موضوع رمان عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان قلبم طاقت بیار
زندگی کردم با این سختی
سختی نگویم این غم است
غم از دست دادن روحم،جانم
این زندگی نیست رگبار غم است
داستانی زییا که داستان زندگی یک دختر درد کشیـده و فقـیر را به تصویر مـیکشـد
داستان دختری که بخاطر پانصد هزار تـومان فروختـه مـیشود
فروختـه مـیشود به یک مرد سن و سال دار
این مرد چهار پسر دارد و در این بین، دو نفر از پسرهای این آقا، عاشق دخترک قصهی ما مـیشوند
یکی با خشم، عصبانیت و شکنجه دادن دخترک عشق خـود را نشان مـیدهد ولی پسر بعدی با عشق و محبت
کدام یک پیروز مـیشود کدام یک قوی تر است عشق پیروز مـیشـد یا قدرت
دخترک قصه کدام را انتخاب مـیکند
رمان پیشنهادی:دانلود رمان مای نیم ایز شیطونک بیتا منصوری
قسمت اول رمان قلبم طاقت بیار
ﺳﺖ اﺗﺎق ﻗﻬﻮه اي ﮐﺮم ﺑﻮد اول ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﯾﻪ ﻣﺒﻞ ﮐﺮم ﻗﻬﻮه اي ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻣﯿﻮﻣﺪ
ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺗﺨﺖ ﻗﻬﻮه اي ﺳﻮﺧﺘﻪ ﮐﻪ ﮐﻨﺎر ﻣﺒﻞ ﺑﻮد و ﯾﻪ ﻣﯿﺰ ﮐﻨﺎر ﺗﺨﺖ و آﺑﺎژور روش و
ﯾﻪ ﻗﺎب ﻋﮑﺲ ﮐﺎﻏﺬ دﯾﻮراي ﻫﺎي ﮐﺮم و ﻗﻬﻮه اي و ﯾﻪ ﮐﻤﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻪ آدﻣﯽ ﮐﻪ
روي ﺗﺨﺖ دراز ﮐﺸﯿﺪه ﺑﻮد و ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﺑﻮد ﻧﮕﺎه ﮐﺮدم ﻣﻮﻫﺎش ﺑﺎز ﺑﻮد و
ﯾﻪ ﭘﯿﺮاﻫﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﻮﺷﯿﺪه ﺑﻮد ﺗﺎ زاﻧﻮ ﻫﻢ روش ﯾﻪ ﻣﻼﻓﻪ ﺑﻮد ﻧﺰدﯾﮏ ﺷﺪم
روي ﻣﺒﻞ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﭼﺎدرﻣﻮ ﺑﺮداﺷﺘﻢ و ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﮐﻨﺎرم ﺗﻮ ﺻﻮرﺗﺶ دﻗﯿﻖ ﺷﺪم
ﻣﯿﺨﻮرد ۰۵ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﯿﺎﻓﺶ ﺑﺎ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﻮ ﻧﻤﯿﺰد و ﻫﻤﯿﻨﻄﻮر اﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ﭘﺲ اون دوﺗﺎ
ﺑﻪ ﻣﺎدرﺷﻮن رﻓﺘﻪ ﺑﻮدن؟ﺳﻌﯽ ﮐﺮدم ﺧﯿﻠﯽ رﯾﻠﮑﺲ ﺑﺎﺷﻢ آﺧﻪ ﯾﻪ ﺟﻮراﯾﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪه ﺑﻮدم
ﻧﻪ از اﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ اﻟﻌﻤﻠﯽ ﻣﯿﺨﻮاد ﻧﺸﻮن ﺑﺪه از اﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﺎري ﮐﻨﻢ ﺗﺎ
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان روشنایی مثل آیـدین pdf از شازده کوچولو با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان شازده کوچولو مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
به گذشتـه نگریستن شـده است عادت این روزهایم نگـاه که مـی کنم مـی بینم…تـو به رویاهایت اندیشیـدی من به عاشقانه هایم…تـو انتقامت را گرفتی…من تمام نیستی ام را…بیا همـین جا تمامش کنیم….بیا کشش ندهیم…بیا و تـو کیش شو…مـی آیم و مات مـی شوم…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان نومـیـد pdf از کـالین هوور با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان کـالین هوور مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان نومـیـد
اسکـای، دختری با قلبی لرزان که فقط یک قدم تا پرتگـاه نا امـیـدی فاصله دارد. مـی خـواهد قدم بر دارد.
یک دختر هفده ساله. چه کسی تـوانستـه تا این حد او را برهاند؟ مـگر هفده ساله هام قدم بر مـی دارند؟
پایش را جلو مـی گذارد اما…. دین هولدر. دستی دور کمرش حلقه مـی شود و….
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان لب اناری
دانلود رمان آهنگ صدات
دانلود رمان معشوقه رئیس
قسمت اول رمان نومـیـد
بلند مـیشوم و به تخت نگـاه مـیکنم. از ترس صداهایی که از گلویم بیرون مـیآیـد، نفسم را حبس
کرده ام.
گریه نمـیکنم.
گریه نمـیکنم.
زانوهایم آرام غرق مـیشوند. کنار تخت زانو مـیزنم. دستم مـیلرزد. حرکتش مـیـدهم. انگشتان ضعیفم
مـیخـواهند روتختی را در مشت بگیرند، اما اجازه نمـیـدهم. آنها را با همان ستارگـان زردِ پیشزمـینهی
آبی محکوم مـیکنم. خیره مـیشوم، آنقدر که اشک، دیـدم را تار مـیکند و ستارگـان شروع به محو شـدن
مـیکنند. چشمانم را محکم مـیبندم و محکمتر سرم را به تخت مـیفشارم و پتـو را چنگ مـیزنم. شانههایم
از بغضی که سعی در پنهانش داشتم، مـیلرزند. با جهشی مـیایستم و جیغ مـیکشم. روتختی را برمـیـدارم
و از وسط پاره مـیکنم و آنطرف اتاق پرتش مـیکنم. مشتـهایم را گره مـیزنم و نگـاهم مـیچرخد و
مـیچرخد به دنبال چیزی که پرتاپش کنم. بالشت را چنگ مـیزنم و به آینه پرتاب مـیکنم که انعکـاسش
یک دختر را نشان مـیـدهد؛ دختری که تازه شناختمش و با حالت رقتانگیزی گریه مـیکند. اشک
مـیریزد و این ضعفش مرا عصبی مـیکند. حمله مـیکنم. حمله مـیکنیم. مشتم در آینه به مشتش
مـیخـورد و مـیبینم که بین یک مـیلیون تکههای براق روی فرش، فرو مـیریزد. خـونیست. لبهی مـیز
آرایش را مـیگیرم و فریادی را که….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان مرزی از جنس تاریکی pdf از nika.em – sogol.tisratil با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان nika.em – sogol.tisratil مـیباشـد
موضوع رمان: نرسناک/تخیلی/معمایی
خلاصه رمان مرزی از جنس تاریکی
دو دختر ویک پسر که همسایه های هم هستن دو سال در باره ی جن تحقـیق مـی کردن و
حالا یکی از آن ها تـوجه اش در اینترنت به تله کینزی جلب مـیشود و …
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان خط و نشان مسیحه زادخـو
دانلود رمان مرزی از جنس تاریکی
موبایل رو تـوی دستم جابه جاکردم و ولومش رو زیاد کردم.به جاهای حساس رمان
نزدیک شـده بودم که صفحه گوشیم سفیـد شـد و شروع کرد به لرزیـدن.رو صفحه
و عکسی که از خـودش بود و با نیش باز به دوربین خیره شـده بود
گوشی اسم”تمنا”
خـودنمایی مـیکرد.زیرلب گفتم:
خروس بی محل!
و دایره سبز رو به سمت دایره قرمز مشیـدم.همـینطور که هندزفری هام تـو گوشم بود
،جواب دادم:چرا تـو این قدر نحسی؟
صدای خندش تـو هندزفری پیچیـد:
تـوهم که همش درحال تیکه انداختنی!یعنی تا فرصت گیرت اومد تیکه بنداز! خـوب؟خندم گرفت:
روش فکر مـیکنم!خب حاال غرض از مزاحمت؟
تمنا چیه؟باز داشتی رمان مـیخـوندی؟خـوشحالم که تـونستم باعث شم اعصابتـو خط
خطی کنم.راستی من که مزاحم نیستم!مراحمم!مـیخـواستم بگم بیا تـو حیاط
حوصله ندارم بیام
تمنا بابا امـیر یه چیز باحال پیـدا کرده
چه چیزی؟
تمنا بیا خـودت ببین
به خدا اگـه چیز مهمـی و به دردبخـور نباشـه..اسخـواناتـو خـورد مـیکنم!
تمنا خندیـد و تماس رو قطع کرد.پوفی کشیـدم.به لباسم نگـاهی انداختم.یه شلوار
راحتی و یه تیشرت سیاه تنم بود که رو با رنگ قرمز نوشـه بود:
لباسام خـوب بود و در ضمن من که باتمنا و امـیر راحت بودم!چه فرقـی داشت که چه با
کـالس جلوشون لباس پوشیـده باشم و چه بی کـالس!
هندزفری رو از مبایل کندم و موبایل رو تـوی جیبم گذاشتم.از رو تخت بلند شـدم و …
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان خاک غریب pdf از فریـده شجاعی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فریـده شجاعی مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان خاک غریب
وقتی از در شرکت بیرون آمدم، حالم به قدری بد بود که نزدیک بود نقش زمـین شوم.
آن قدر دویـدم که مغزم دستـور ایستادن داد ، زیرا تپش دیوانه وار قلبم هشـدار مـیـداد
اگر لحظه ای دیگر نأیستم ، خ و نی که با فشار وارد آن مـیشود رگ و پی اش را پاره خـواهد کرد.
ایستادم و در حالی که به سختی نفس نفس مـی زدم ، دستم را روی قلبم گذاشتم
تا مبادا سینه ام را بشکـافد و بیرون بیفتد ، با هر نفس گویی تیغی به ریه هایم مـی کشیـدند
گلویم به قدری…..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان بوسه تقدیر
قسمت اول رمان خاک غریب
خشک شـده بود که صدای خس خس وحشتناکی از ورود و خروج هوا به گوشم مـیرسیـد، در عوض سر تا پایم خیس
عرق شـده بود و از آن حرارت بیرون مـیزد.
تا زمانی ایستادم که سوزشی که درون سینه ام احساس مـیکردم آرام شـد. تازه آن موقع بود که متـوجه شـدم از شـدت
ترس مسیر را اشتباهی آمدم . نگـاهی به انتـهای کوچه انداختم ، نمـیـدانستم آخر آن به کجا راه دارد ، با خـودم فکر
کردم حتی اگر به جهنم هم ختم شود دیگر بر نمـیگردم تا از جلو در آن شرکت لعنتی ردّ شوم ، ضعف شـدیـدی در
پاهایم داشتم . با این حال به راهم ادامه دادم ، چون نمـیتـوانستم منتظر بمانم تا وسیله ای برسد و مرا سوار کند. آن
کوچه نفرین شـده در روزهای عادی هم خلوت بود ، چه رسد به آن روز که جمعه بود و پرنده هم پر نمـیزد . بعد
ازگذشتن از سر باالیی تند ، چشمم به خیابان اصلی افتاد و خیالم کمـی راحت شـد ، قدمهایم
را تند تر کردم، به محض رسیـدن به خیابان….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان شیرینی یک تلخی pdf از یگـانه با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان یگـانه مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه
خلاصه رمان شیرینی یک تلخی
درمورد دختریه که طی یکسری از بی فکری ها ده سال از زادگـاهش دور مـیمونه اما
سرنوشت بعد ازین ده سال چیز دیگری برایش رقم مـیزند
رمان پیشنهادی:دانلود رمان یک مشت خالی از زندگی یگـانه
قسمت اول رمان شیرینی یک تلخی
ﻣﺎﻣﺎن ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ:ﺗﺮﻧﻢ ﺗﺮﻧﻢ ﮐﺠﺎﯾﯽ
در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﮫ ﺳﺮم را ﮔﺮﻓﺘﮫ ﺑﻮدم:وای ﻣﺎﻣﺎن ﭼﮫ ﺧﺒﺮه ﭘﺪر ھﻤﺎن طﻮر ﮐﮫ روزﻧﺎﻣﮫ را ﺗﺎ ﻣﯿﮑﺮد
ﮔﻔﺖ:ﻗﺮاره ﺑﺮﯾﻢ اﺻﻔﮭﺎن ﺑﺎ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻓﺘﯽ ﮔﻔﺘﻢ:ﺧﺐ ﺑﮫ ﺳﻼﻣﺖ ﺧﻮش ﺑﮕﺬره ﻣﺎﻣﺎن ﻣﺜﻞ
ھﻤﯿﺸﮫ ﺗﺮش ﮐﺮد:اﯾﻨﺪﻓﻌﮫ ھﻤﮫ ﺑﺎھﻢ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺑﺎ ﮐﻼﻓﮕﯽ دﺳﺘﯽ ﺗﻮ ﻣﻮھﺎم ﮐﺮدم:ﭼﺮا وﻗﺘﯽ
ﻣﯿﺪوﻧﯿﻦ ﺟﻮاﺑﻢ ﭼﯿﮫ ﺑﺎزم ﭘﯿﺸﻨﮭﺎد رﻓﺘﻦ ﻣﯿﺪﯾﻦ ﭘﺪر:اﻣﺎ دﺧﺘﺮم اﯾﻨﺪﻓﻌﮫ ﻓﺮق ﻣﯿﮑﻨﮫ ﺣﺎل ﻋﺰﯾﺰ ﺧﺎﻧﻮم
ﺟﻮن ﺧﻮب ﻧﯿﺲ ﺗﻮ ﮐﮫ ﻧﻤﯿﺨﻮای ارزو ﺑﮫ دل از دﻧﯿﺎ ﺑﺮه ! ﻣﺎﻣﺎن ﭘﺸﺖ ﭼﺸﻤﯽ ﻧﺎزک ﮐﺮد و
اداﻣﮫ ی ﺣﺮف ﭘﺪر را ﮔﺮﻓﺖ و ﮔﻔﺖ:ﻏﯿﺮ اﯾﻦ، ﻋﺮوﺳﯽ ﻧﻐﻤﮫ ھﻢ ھﺴﺖ ﻋﺰﯾﺰ ﺧﺎﻧﻮم ﺟﻮن ﻣﯿﮕﮫ
دوس داره ﻗﺒﻞ ﻣﺮﮔﺶ ھﻤﮫ ﻧﻮه ھﺎﺷﻮ ﺗﻮ رﺧﺖ ﻋﺮوﺳﯽ ﺑﺒﯿﻨﮫ واﺳﮫ ھﻤﯿﻦ ﻧﻐﻤﮫ ﻣﺮاﺳﻤﺸﻮ ﺟﻠﻮ
اﻧﺪاﺧﺘﮫ ﺟﮭﺖ ﺑﮭﺎﻧﮫ ﺗﺮاﺷﯽ ﮔﻔﺘﻢ:ﺣﺎﻻ اﮔﮫ ﻣﺜﻼ ﻣﻦ ﻧﯿﺎم ﻋﺮوﺳﯿﮫ ﻧﻐﻤﮫ ﺑﮭﻢ ﻣﯿﺨﻮره ﻣﺎدر ﻣﻦ
ﺗﻮ ﮐﮫ ﺑﮭﺘﺮ از ھﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪوﻧﯽ اﻻن ﺷﺮﮐﺖ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪاره ﻣﻦ ﻓﻌﻼ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﺑﮕﯿﺮم
ﻣﺎﻣﺎن:ﻟﻮس ﻧﺸﻮ ﺗﺮﻧﻢ ﺗﻮ ﮐﮫ ﺗﻘﯽ ﺑﮫ ﺗﻮﻗﯽ ﻣﯿﺨﻮره ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮی ﻣﻦ ﮐﮫ ﻣﯿﺪوﻧﻢ داری
ﺑﮭﺎﻧﮫ ﻣﯿﺎرﯾﻮ از ﺳﺎدﮔﯽ ﻣﺎ ﺳﻮء اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻧﮕﺎه آن روز ﭘﺪر و ﻣﺎدرم طﻮری ﺑﻮد ﮐﮫ ﺟﺎی ھﯿﭻ
ﻋﺬری را ﺑﺮاﯾﻢ ﻧﻤﯿﮕﺬاﺷﺖ و ﻧﺎﺧﻮاﺳﺘﮫ ﻣﺠﺎب ﺑﮫ رﻓﺘﻦ ﺷﺪم ﻣﺎﻣﺎن:ﺗﺮﻧﻢ ﺑﺎز ﺗﻮ ﭼﮫ ﻓﮑﺮی
ھﯿﭽﯽ ﺑﮫ ﺧﺪا ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻣﺎﻣﺎن ﭼﺸﺎﺷﻮ رﯾﺰ ﮐﺮد:ﭘﺲ اﮔﮫ ھﯿﭽﯽ ﻧﯿﺲ ﭘﺎﺷﻮ ﭼﻤﺪوﻧﺘﻮ ﺑﺒﻨﺪ
ﭼﻤﺪون ! ! ﻣﮕﮫ ﻗﺮاره ﭼﻨﺪ وﻗﺖ ﺑﻤﻮﻧﯿﻢ ﭘﺪر ﻋﯿﻨﮑﺶ را ﮐﻤﯽ ﺑﺎﻻ داد و ﮔﻔﺖ:
رﻓﺘﻨﻤﻮن…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان هرگز رهایم نکن pdf از یاسمـین با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان یاسمـین مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان هرگز رهایم نکن
سر خاله ی رها عاشق رها مـیشـه و با هم عقد مـیکنن اما چند روز مونده
به عروسیشون دختری وارد زندگی علی مـیشـه
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان تنفر دوار
قسمت اول رمان هرگز رهایم نکن
ساعت ۳ نيم شب بود و داشتم چرت ميزدم ديگـه بيش از اين نمي تـونستم بيدار بمونم اما هنوز هيچي نخـونده
بودم ۶ روز ديگـه كنكور داشتم و بجاي اينكه دوره كنم داشتم فصل هاي آخر شبكه روميخـوندم چقدر عقب بودم
همه اش تقصير اين ريما بود آخه االن وقت عروسي گرفتنه ۸ مرداد يعني دو روز بعد از كنكور من عروسي ريما
بود و همه به غير از رضا من رفتـه بودن يزد تا كاراي عروسي خانم رو انجام بدن رضا هم كه سرباز وظيفه بود و
مرخصي گرفتـه و اومده بود بندر پيشـه من تا من كنكور بدم و با هم به يزد بريم يك ده دقيقه اي ميشـد كه داشتم به
اينا فكر مي كردم كه با صداي سعيد از فكر و خيال بيرون اومدم :
اه اينم چقدر خر پف ميكنه !
سعيد پسر دايي و داداشم بود آخه وقتي بدنيا اومد زن دايي مريض بود و مامان من بهش شير داد سعيد و علي
پسر خالم ديروز اومده بودن بندر تا تـو كارا به رضا كمك كنن و بعد هم ما رو با خـودشون ببرن اون شب ديگـه
نتـونستم درس بخـونم چراغ و خاموش كردم و خـوابيدم روز بعد با صداي سعيد از خـواب بيدار شـدم :
رها رها پاشو اينجوري هيجا قبول نميشي باشـه پاشـدم
رها با تـوام پاشو ديگـه تـو تختم نشستم و خـواب آلود گفتم :
واي چقدر حرف مي زني تـو ! پاشو ببينم بيا صبحونه
رفت بيرون و من دوباره تـو جام خـوابيدم..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان خدمتکـار اجباری pdf از گیسو با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان گیسو مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
شب تـواتاقم پشت کـامپیوتر بودم که شیرین اومد تـو و رو تخت نشست و گفت:
– چرا شام نخـوردی؟
– مـیل نداشتم
با شک بهم نگـاهی انداخت و گفت:
– چی شـده آنا؟
– چی چی شـده؟
– چرا مثل همـیشـه نیستی؟ انگـار ناراحتی. با آرش حرفت شـده؟
با یاد اینکه از یه هفتـه هم گذشت و آرش هنوز برنگشتـه بود اخمام رفت تـو هم ولی چیزی به روم نیاوردم و گفتم:
– نه بابا. امروز مشتری تـو مغازه زیاد بود خستـه شـدم
– مثلاً من نمـیفهمم تـو از چیزی ناراحتی یا خستـه ای؟ بگوچی شـده
با کلافگی گفتم:
– ای بابا چرا یه چیزی که اصلاً وجود نداره رو انقدر پیش خـودت بزرگ مـیکنی؟
– یعنی مطمئن باشم چیزی نیست؟
– آره عزیزم مطمئن باش. چیزی نیست
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان شکیبا باش pdf گیسوی پاییز با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان گیسوی پاییز مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
نمي دونم چي شـد … نفهميديم چرا زمين لرزيد … قهر و خشم خدا بود يا رحمتش … قضا بود يا قدر ….
ولي هر چي بود زندگي من رو کـامل ويرون کرد و از من ، مني ديگر ساخت …. شکيبايي ديگر …..
من دوباره از نو ساختـه شـدم …. دوباره عاشق شـدم …. عشقي که در من طنين انداز تپش هاي قلب ديگري بود …. کسي که ساده در لا به لاي سطور زندگيم رسوخ کرد …. کسي که من زائر چشماش شـدم …. چشماني که تمسخر مي کرد تمام عاشقانه هايم را …. و من صبورانه …. به مانند اسمم شکيبا وار براي اون زندگي کردم
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید