برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان روزهایی به رنگ خاکستری pdf از پریسا ش با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان پریسا ش مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه
خلاصه رمان روزهایی به رنگ خاکستری
صحرا گذشتـه ای دردناک وعجیبی داره اون ناگفتـه های زیادی تـو گذشتش داره،
امابدون تـوجه به ناگفتـه ها ی زندگ یش، به فکر انتقام
صحرا، بخاطر انتقام دست به قتل مـیزنه
تمام اینا فقط شروع داستان
رمان پیشنهادی:دانلود رمان آنلاین کـابوس نامشروع ارباب مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان روزهایی به رنگ خاکستری
دختری که با کینه ها وفکر به انتقام بزرگ مـی شـه تمام رنگـای شاد درست تـو همون روز
کذایی از د نیای دخترونش پاک م ی شـه وجاش ی ه رنگ جایگزین تمام رنگ ها ی زندگیش م ی شـه
//خاکستری//
تنها صدای که شنیـد ه م ی شـد صدای کفش ها ی پاشنه بلند من بود که تـو کوچه ی تاریک و
خلوت اکو مـی شود باقدم های شمرده و محکم به سمت در سیاه رنگ بزرگ مـیرم
صدا ی کفش ها ی پاشنه بلند مشکیم بهم اعتماد به نفس م ی داد سر تا پا مشکی
پو شیـده بودم، این باعث شـده بود که تـو ساعت سه و نیم صبح عجیب و مرموز به نظر
برسم شای د برای هر دختر دیگ ه ا ی اونم این موقع تـو یکی از مناطق شمالی لس آنجلس
خطر ناک باشـه، اما واسه من که خـود خطر بودم لذت بخش بود جلوی در سیاه رنگ ایستادم و
ی ه نگـاه دقـیق به قفل در انداختم، قفل در خیلی پ یچیـده بود به همـین آسونی باز نمـی شـد
نزدی ک تر رفتم موهام و پشت گوشم زدم دست کش ها ی سیاهم دستم کردم نفس عمـیقـی
کشیـد م و دستام و تـو جیب کت چرمم کردم و دستگـاه سفی د رنگ کوچیکی بیرو ن آوردم..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان تسکین قلبم pdf از نگین رستمـی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نگین رستمـی مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان تسکین قلبم
لیـدوکـا یین مـی زنین دردش اروم مـیشـه
یا وقتی که معده تـون درد مـیکنه یه دونه
رانیتیـدین م یخـوری ن دیگـه اثر ی از درد نیست
یا بهتره بگم سرتـون که درد مـیگیره با یه ژلوفن به دردش خاتمه مـی دین
ولی قلبتـون,قلبتـون که درد بگیره با هی چی خـوب نمـیشـه
این قلب چیه که نه با لیـدوکـا یین نه ران یتیـدی ن نه ژلوفن با هی چی اروم نمـیشـه
واقعا این قلب چیه؟
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان عرق سگی مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان تسکین قلبم
با صدای االرم گوشیم از خـواب بیـدار شـدم گوشیم رسما داشت هوار مـیکشیـد که پاشو دیگـه چقدر
مـیخـوابی با کرخت ی به سمت سرویسی که تـو اتاقم بود ابی به دست و صورتم زدم و اومدم بیرون
,امروز ساعت۱۰با باران قرار داشتم بعد سه ماه قرار بود دوست خل چلمو ببینم اخ که چقدر دلم براش
تنگ شـده رفتم جلو اینه و موهامو بافتم همـی شـه خـودم موهامو مـیبافتم چون کسی نبود برام ببافه
خـودم مجبور بودم اینکـارو انجام بدم اخه مـیگن هیچی مثه این لذت بخش نی ست که مامانت موهاتـو
شونه بزنه و برات ببافه , کرمتـو شکر خدا ما که نمـیخـوایم کفر بگیم ولی اگـه مامانم االن بود چی از دار
دنیا کم مـیشـد ب یخی ال این فکر و خ یاالت مـیشم و صورتمو ی کم ضد افتاب مـیزنم تا ی کم از ای ن بی
روح ی دربیاد
تـو اینه به خـودم نگـاه م یکنم ابرو های کشیـده چشای بادومـی به رنگ قهوه ای صورت گرد بی نی گوشتی
که همه مـیگن به صورتت مـیاد و خـودم ازش متنفرم و چون از عمل متنفرم به همـین راضی م چه…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان تاریخ برلیان pdf از شادی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان شادی مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی/تخیلی
خلاصه رمان تاریخ برلیان
همـین طور که دهنش باز بود موهامو که بافتـه بودم کششو در آوردم و تـوی
دهنش چپوندم.عصبانی کش رو بیرون آورد و از پنجره پرتش کرد بیرون وداد کشیـد:
«تـو چیکـار کردی؟» خـونسرد به پشتی صندلی تکیه دادم و گفتم:«کشمو تـوی ده نت کردم!»
رمان پیشنهادی:دانلود رمان رویای خام مرضیه یگـانه
قسمت اول رمان تاریخ برلیان
راننده که هنوز تـوسط من هیچ آسیبی ندیـده بود گفت:«هوروش مـیشـه
این دختره رو ولش کنی؟حوصلشو ندارم،سربه سرش نزار بزار خفه بمونه.»
پس اسمش هوروشـه؟! هوروش حرف راننده رو قبول کرد و چرخیـد.منم
با کف دست محکم پشت گردن راننده کوبیـدم و گفتم:«هیچ کی حق نداره
حوصله منو نداشتـه باشـه.حتی شما دوست عزیز.»
فرمون رو فشار داد و هیچی نگفت.من که اصلا نمـی تـونستم یه جا بشینم
روبه سمت چپی که چشم و ابرو مشکی بود گفتم:«منو کجا مـیبرین؟»
پسره لبخند کم رنگی زد و گفت:«آروم باش آبجی جای بدی نمـیبریمت!»
این پسر خیلی خـوش اخلاقه.
اون موقع همـین پسره رو محکم زدی.خاک بر سرد که زدنم بلد نیستی.
بی تـوجه به وجدان کثیف و بی شعور روبه پسره گفتم:«مـیـدونم مـیریم یه شـهر دیگـه.کجا مـیریم؟»
پسر مهربون _ بهتره بخـوابی صبح مـیرسیم به مقصد.
رومو ازش گرفتم و به بیرون از ماشین خیره شـدم.خب حالا چیکـار کنم؟
بایـد یه جوری فرار کنم!ولی چجوری خدا مـیـدونه.والا آخه کم که نیستن،
چهار تا غولن.اِ پسره احمق به من مـیگـه بخـواب،همـین الان خـواب بودم بیـدارشـدم،
بابا خرسم وقتی بیـدار مـیشـه دوباره همون موقع نمـی خـوابه که من بخـوابم.همـین جورکه
غر مـیزدم چشمام گرم شـد و به خـواب رفتم…
با دیـدن یه خـواب وحشتناک از جام پریـدم که همون موقع سرم بایه چیزی برخـورد کرد.
کم کم از شوک بیرون….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان ایستگـاه آخر pdf از دیبا پارسا با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان دیبا پارسا مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان ایستگـاه آخر
زنی سیاه پوش، هر روز در ایستگـاه آخر ولیعصر مـینشیند و به رو برو خیره مـیشود
او کیست و منتظر چیست؟ زمان همه چیز را مشخص مـیکند…
محور اصلی داستان روابط آدمهایست که علیرغم عشقـی که به هم دارند، به یکدیگر آسیب مـیزنند…
استادی جوان، درگیر تلخی گذشتـه و اضطراب آینده… دختری منزوی
که طعم تلخ تحقـیر و خفقان چشیـده؛ چه آش شله قلمکـاری بشود این عاشقانه غلیظ و شایـد هم، غم انگیز…!
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان چشمان نفرین شـده
قسمت اول رمان ایستگـاه آخر
قدم هایش را تند کرد تقریبا مـیـدویـد تا به اتـوبوس برسد مـیان راه موبایلش زنگ خـورد؛ همسرش بود خـواست
بیخیال شود؛ اتـوبوس واقعا داشت مـیرفت و شایـد تا نیم ساعت بعد هم اتـوبوس دیگري گذرش اینورها نمـی افتاد!
اما شایـد شوهرش کـار واجبی داشت! جواب داد،همسرش نگران بود: – پري؟
پا تند کرد و در همان حال،با عشق گفت: جانم؟
اتـوبوس داشت حرکت مـیکرد تقریبا داشت مـیـدویـد همسرش هیچ نمـیگفت؛تنها به صداي نفس هاي تند او گوش
سپرده بود زن با کلافگی بریـده بریـده گفت: عزیزم کـار مهمـی داري؟
اتـوبوس رفت؛ مرد زمزمه کرد: – نه فقط خـواستم بگم دوست دارم
سرجایش ایستاد لبخندي روي لبش نشست زیر لب زمزمه کرد ”منم“ و تماس را قطع کرد با خـوشحالی از این
ابراز علاقه ي صبحگـاهی روي صندلی ایستگـاه نشست به زن کنارش نگـاه کرد که سرتاپایش سیاه بود! هرروز که
از این مسیر مـیگذشت او را مـیـدیـد که بی هدف به روبرویش خیره شـده است!
ایستگـاه آخر به تعبیر هرکس مـیتـواند هرکجا باشـد بالا یا پایین شـهر؛ بستگی به تعریف هر فرد از آخرین مرحله ي
زندگی دارد از هر ایستگـاهی که شروع کنی؛نقطه ي مقابل …
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان عروس کوچک pdf از شاذه با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان شاذه مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
فاقد خلاصه…رمان خیلی خـوبیه پیشنهاد مـیکنم از دستش ندین..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان یاشار pdf از زهرا حسینی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان زهرا حسینی مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان یاشار
تا حالا وارد زندگی مدلینگ ها شـدیـد؟ این رمان قصه زندگیِ دو تا مدلینگ معروفه
دختری که عاشقه و پسری که اونو نادیـده مـیگیره…
اون مـیـدونه من دوسش دارم، مـیـدونه منم مثلِ خـودش آدمِ معروفیام!
قصه این عشق همه جا پیچیـده و اون خـودش هم اینو
مـیدونه که من عاشقشم اما؛ اون منو نادیـده مـیگیره!
قصه، قصه منه… مدلینگِ معروفی که عاشقه، اما مغرور!
آتریسایی که به هر دری برای با تـو بودن مـیزنه و همه درها رو بستـه مـیبینه…
آتریسایی که زیرِ بار این عشقه نافرجام لِه مـیشـه!
من، دختری که برای لحظهای دیـدنه تـو زندگیشو رها مـیکنه…
خستـه نمـیشـه، هیچوقت! پا پَس نمـیکشـه و کم نمـیاره…
و تـو، تـو مردِ متکبری که منو نمـیبینه…
و تـو یاشاری که حتی منو لایق خـوش گذرونیهای خـودت نمـیـدونی؛
تـویی که بارها منو به جنون مـیکشی، بازی مـیکنی با تمامِ احساساتم و در آخر…
امکـان ندارد کسی تـو را بیشتر از من دوست داشتـه باشـد…!
اصلاً حاضرم شرط ببندم!
قرارمان همـین فردا،
تـو او را بیاور، من هم…
من هم ببینم…
هنوز هم حکم قتل، اعدام است؟؟؟
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان خسارت زهرا حسینی
قسمت اول رمان یاشار
تـو جام نیمخیز شـدم و به ساعت نگـاه کردم
ساعت ۶ و نیم عصر بود!از دانشگـاه که اومدم یک راست اومدم
تـوی تختخـواب و خـوابیـده بودم.
گوشیمو برداشتم و به مهتا پی ام زدم_چه خبر؟
دو دقـیقه طول نکشیـد تا جواب داد_آماده شو بیا امشب یاشار
هم هست!
پتـو رو کنار زدم و خـواستم بلند بشم که دوباره صدای دینگ
دین گ گوشیم در اومد،شیما پی ام زده بود_فردا امتحان
داریم یادت نره به استاد قو ل نمره ی باال دادی!
واااای اینو کجای دلم بزارم؟؟؟نمرم پایین ..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان آغاز یک سرنوشت pdf از تابان فروتن لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان تابان فروتن مـیباشـد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان آغاز یک سرنوشت
همراز دانشجوی پرستاری از رامسر است، که در تـهران با یکی از دوستان صمـیمـیاش(مهراوه)
مشغول به تحصیل است؛و با مشکلات زندگیاش از جملهاعتیاد برادرش دست و پنجه نرم
مـیکند، در این مـیان راز بزرگ و نابخشودنی مهراوه برملا مـیشود و همراز…لبخندی بر صورت
دلفریبش با آن چشمان آبی که بی صدا حرف مـیزد، و موهایی که همچون موج های خروشان
غروب خـورشیـد بود، نقش بست با یک دست علامت داد که به سمتش بروم و گفت:
رمان پیشنهادی:دانلود رمان آنلاین خط و نشان مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان آغاز یک سرنوشت
من را در آغوش خـودش فشرد و مدام تکرار مـی کرد: درست مـی شـه، همه چیز درست مـی شـه
زمان، اونجا به سرعت مـی گذشت و بدون شک به خاطر پول هنگفتی بود که برای آمدن داده »
هرچی مفت باشـه، کوفت باشـه « : بودیم از قدیم گفتند پدربزرگ خدابیامرز منم همـیشـه
مـی گفت: هرچی مادی زهرماری! با اینکه بی معنی هست ولی همـیشـه مورد استفاده من
قرار مـیگیره، یاد دیشب افتادم، که مهراوه به من گفتـه بود، ق راره در مورد موضوعی با
من صحبت بکنه؛ رو به او کردم و گفتم: قرار نبود امروز با من صحبت کنی؟ تِ ولش کن
بابا !امروز حال به اندازه کـافی گرفتـه شـد بزار برای بعد مهراوه خانم !انقدر طفره نرو یک
هفتـه اس که مـیخـوای یک چیزی بهم بگی ولی نمـیگی پس مـیتـونم یه هفتـه دیگـه صبر کنم
ولی من نمـی تـونم! چیه؟ نکنه فکر مـیکنی که عین هیراد به خاطر کم تـوجهی معتاد مـی شم؟
از حرفش کمـی دلگیر شـدم، ولی حق با او بود، دوباره گفتم: آره، ولی هیراد به خاطر
تـوجه بیجا به این روز افتاد، حالا..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان قلبم طاقت بیار pdf از بیتا منصوری لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان بیتا منصوری مـیباشـد
موضوع رمان عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان قلبم طاقت بیار
زندگی کردم با این سختی
سختی نگویم این غم است
غم از دست دادن روحم،جانم
این زندگی نیست رگبار غم است
داستانی زییا که داستان زندگی یک دختر درد کشیـده و فقـیر را به تصویر مـیکشـد
داستان دختری که بخاطر پانصد هزار تـومان فروختـه مـیشود
فروختـه مـیشود به یک مرد سن و سال دار
این مرد چهار پسر دارد و در این بین، دو نفر از پسرهای این آقا، عاشق دخترک قصهی ما مـیشوند
یکی با خشم، عصبانیت و شکنجه دادن دخترک عشق خـود را نشان مـیدهد ولی پسر بعدی با عشق و محبت
کدام یک پیروز مـیشود کدام یک قوی تر است عشق پیروز مـیشـد یا قدرت
دخترک قصه کدام را انتخاب مـیکند
رمان پیشنهادی:دانلود رمان مای نیم ایز شیطونک بیتا منصوری
قسمت اول رمان قلبم طاقت بیار
ﺳﺖ اﺗﺎق ﻗﻬﻮه اي ﮐﺮم ﺑﻮد اول ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﯾﻪ ﻣﺒﻞ ﮐﺮم ﻗﻬﻮه اي ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻣﯿﻮﻣﺪ
ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺗﺨﺖ ﻗﻬﻮه اي ﺳﻮﺧﺘﻪ ﮐﻪ ﮐﻨﺎر ﻣﺒﻞ ﺑﻮد و ﯾﻪ ﻣﯿﺰ ﮐﻨﺎر ﺗﺨﺖ و آﺑﺎژور روش و
ﯾﻪ ﻗﺎب ﻋﮑﺲ ﮐﺎﻏﺬ دﯾﻮراي ﻫﺎي ﮐﺮم و ﻗﻬﻮه اي و ﯾﻪ ﮐﻤﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻪ آدﻣﯽ ﮐﻪ
روي ﺗﺨﺖ دراز ﮐﺸﯿﺪه ﺑﻮد و ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﺑﻮد ﻧﮕﺎه ﮐﺮدم ﻣﻮﻫﺎش ﺑﺎز ﺑﻮد و
ﯾﻪ ﭘﯿﺮاﻫﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﻮﺷﯿﺪه ﺑﻮد ﺗﺎ زاﻧﻮ ﻫﻢ روش ﯾﻪ ﻣﻼﻓﻪ ﺑﻮد ﻧﺰدﯾﮏ ﺷﺪم
روي ﻣﺒﻞ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﭼﺎدرﻣﻮ ﺑﺮداﺷﺘﻢ و ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﮐﻨﺎرم ﺗﻮ ﺻﻮرﺗﺶ دﻗﯿﻖ ﺷﺪم
ﻣﯿﺨﻮرد ۰۵ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﯿﺎﻓﺶ ﺑﺎ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﻮ ﻧﻤﯿﺰد و ﻫﻤﯿﻨﻄﻮر اﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ﭘﺲ اون دوﺗﺎ
ﺑﻪ ﻣﺎدرﺷﻮن رﻓﺘﻪ ﺑﻮدن؟ﺳﻌﯽ ﮐﺮدم ﺧﯿﻠﯽ رﯾﻠﮑﺲ ﺑﺎﺷﻢ آﺧﻪ ﯾﻪ ﺟﻮراﯾﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪه ﺑﻮدم
ﻧﻪ از اﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ اﻟﻌﻤﻠﯽ ﻣﯿﺨﻮاد ﻧﺸﻮن ﺑﺪه از اﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﺎري ﮐﻨﻢ ﺗﺎ
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان کـالی pdf از پریسا نعمت الهی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان پریسا نعمت الهی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
درد به استخـوانم رسیـده، اما هنوز خـودم را نباختـهام و روزگـار را زندگی مـیکنم، خـودم را به بی خیالی مـی زنم و انقدر مـی خندم که سرم از آن همه حماقت هایی که کردم درد مـی گیرد تنها که مـی شوم زنی مدفون در من سر از زیر گور بی خیالی هایش بیرون مـیآورد، تـو را از پس ذهنش بیرون مـیکشـد، و درست مقابلش مـینشاند به چشمانت خیره مـیشود، بدون حرف، بدون گلایه شایـد هنوز هم برق نگـاهت او را مـیترساند، شایـد هم دلش شور کس…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان وقتی پدرم عاشق شـد pdf از الف با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان الف مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه.اجتماعی
خلاصه رمان:
ایرج مرد خانواده است مردی که دنیاش رو از یک چهارچوب خاص مـیبینه چهارچوبی از افکـار و باورهای خـودش که شـدیـدا به درستیشون اعتقاد داره ایرج یک مرد پا به سن گذاشتـه ی شـدیـدا سنتی و تا حدودی مذهبیه یک اتفاق و یک دیـدار زندگیش رو دستخـوش تغییری شگرف مـیکنه ایرج عاشق مـیشـه!! و حالا اینکه این عشق چگونه زندگی خـودش و اطرافیانش رو تغییر مـیـده….
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید