دانلود رمان عاشقانه , ایرانی تبعیدی تقدیرم اثری بینظیر از فاطمه احمدی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : تبعیدی تقدیرم
تعداد صفحه : 1041
نویسنده : فاطمه احمدی
ژانر : عاشقانه , ایرانی
دانلود رمان تبعیدی تقدیرم از فاطمه احمدی pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درتبعیدی تقدیرم خلاصه رمان
آخر این قصه ی تکراری و پر اندوهم، این گونه پایان یافت؛ میان غربت و غریبی در تمام دنیا و در بین تمام مردم، اسیر شده در آشیانی که توسط طوفان فرو ریخت، چون پرنده ای که بال هایش را شکسته اند و در قفس مانده، زندگی برایم چون کابوسی گذشت… کابوسی که حتی در بیداری هم رهایم نمی کرد و همراهم بود. انگار که در این دنیا تبعید شده ام؛ تبعید شده به این غم ها و دردهایی که پایانی ندارد، ماندن درون یک هاله ای از ابهام، دلگیر از سرنوشت…
گوشه ای از رمان تبعیدی تقدیرم
با لبخند صفحات کتابم را ورق می زدم. دستی روی کاغذ و نوشته ها کشیدم. لمس صفحات کتاب خودت، آن هم با زحمت و تلاش چند ساله وقتی نتیجه می دهد، زیادی لذت بخش است . بعد از چندین سال توانسته بودم کتاب شعر و دلنوشته هایم را توسط یکی از نشرهای خوب و معتبر به چاپ برسانم و هر وقت کتاب را دستم می گرفتم، حس لذت بخشی به من دست می داد.
مشغول خواندن یکی از شعرهایم بودم که با شنیدن زنگ گوشی ام کتاب را کنار گذاشتم و گوشی را برداشتم و تماس را متصل کردم . – جانم؟ سلام. -سلام. خواب که نبودی؟ در حالی که نگاهم به صفحات کاهی کتابم و یکی از شعرهایم هم که خیلی دوستش داشتم، بود، پاسخ دادم: نه . – خواستم قرار فردا رو بهت یادآوری کرده باشم . – خودم یادم بود . می توانستم قیافه اش را تصور کنم…
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
###
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , بزرگسال کتی اثری بینظیر از سوزان ام کولیج رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : کتی
تعداد صفحه : ۷۹
نویسنده : سوزان ام کولیج
ژانر : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
دانلود رمان جدید نودهشتیا بدون سانسور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانکتی خلاصه رمان
درباره دختر و پسری به نام کتی و متین هستش که از طریق چت با هم آشنا میشن . کتی بعد از یه مدت کاراش جور میشه که از ایران بره و طی اتفاقاتی متین میمیره و …
گوشه ای از رمان کتی
این رمان فقط برای معرفی میباشد شماره پشتیبانی : 09170366695 ###
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , کل کلی این مرد امشب میمیرد اثری بینظیر از زینب ایلخانی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : این مرد امشب میمیرد
تعداد صفحه : ۳۰۷۹
نویسنده : زینب ایلخانی
ژانر : عاشقانه , ایرانی , کل کلی
دانلود رمان فرشته من به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگاناین مرد امشب میمیرد خلاصه رمان
درباره دختری به نام یلدا است که با عمه اش زندگی میکند و به دلیل حادثه ای به زندان میوفتد و با اتهامی سنگین روبرو میشود اما مردی به نام معین نامدار او را از این مخمصه نجات میدهد و حالا یلدا عاشق این مرد شده …
گوشه ای از رمان این مرد امشب میمیرد
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
###
دانلود رمان #عاشقانه ساطور اثری بینظیر از ندای اجبار رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : ساطور
تعداد صفحه : 230
نویسنده : ندای اجبار
ژانر : #عاشقانه
دانلود رمان ضربان قلب به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانساطور خلاصه رمان
داستان درمورد یه پسرِ جوونه که پر از قانونای مزخرف تو زندگیشه، همیشه خوشه اما… تا حالا کسی دیده آدمای همیشه خوش، سختی توی زندگیشون نداشته باشن؟
گوشه ای از رمان ساطور
درست هشت سال و یازده ماه پیش این خانه را خرید. البته بعد از فروختن خانه ی قبلی اش… یا شاید بهتر است بگوید خاطرات قبلی اش!!! خاطراتی که هر لحظه عذابش میدادند که مبادا بقیهی چیزهایش را هم نیز از دست بدهد… بعد از رفتن مینا، در خانه ی جدیدش عُزلت گزید و هر از گاهی هم به او سر میزد… شاید یک ماه هم طول نکشید که خودش را
در دل امجد و پری جا کرد و به سیاوش میگفت داداش… به خودش آمد… جلوی در مجتمع بود…. ماشین را در پارکینگ گذاشت و به طبقه ی سوم آپارتمان شش طبقه ای رفت… خوبی آپارتمان این بود که کسی توی زندگی ات سرک نمی کشید… حتی اگر میمیردی هم کسی در خانه ات را نمیزد مگر آقای توکل!!! آن هم برای گرفتن پول شارژ و هزینه ی تعمیر آسانسور و…. اولین چیزی که در بدو ورود به خانه به چشم
میخورد یک مترسک نمایشی است… مترسکی که لباس ها و ماسک های تئاتر را رویش نصب میکند. لباس ها و ماسک های عجیب و غریب که هر کدامشان را همچون اعضای بدنش دوست داشت… این مترسک را درست در انتهای راهروی منتهی به اتاق ها جلوی یک قاب سه نفره از خودش و پدر و مادرش گذاشته بود. شاید اگر یک غریبه وارد خانه شود بترسد و با خود فکر کند یک دزد در انتها و تاریکی راهرو پناه گرفته …
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
###
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی داروغه اثری بینظیر از سحر نصیری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : داروغه
تعداد صفحه : ۵۸۷۳
نویسنده : سحر نصیری
ژانر : عاشقانه , ایرانی
دانلود رمان ژوستین مارکی دو ساد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانداروغه خلاصه رمان
درباره پسری به نام امیر که یه مرد واقعی و پهلوونه که بعد از سالها به ایران برمیگرده و با دختری آشنا میشه که یه دنیا فاصله بینشونه و …
گوشه ای از رمان داروغه
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
###
دانلود رمان ترسناک ,اروتیک ,رازآلود ,بزرگسال شیطان اینجاست اثری بینظیر از سیرا رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : شیطان اینجاست
تعداد صفحه : 801
نویسنده : سیرا
ژانر : ترسناک ,اروتیک ,رازآلود ,بزرگسال
دانلود رمان عاشقانه ایرانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانشیطان اینجاست خلاصه رمان
یارا یکتا ، دختری یتیم است که در کودکی والدین خویش را از دست داده و با خانواده عموی خود در شیراز روزگارش را میگذراند… وی به دالیل شؽلی به تهران نقل مکان کرده و در آنجا با آقای کوشا که مردی مرموز و عجیب است آشنا میشود . این آشنایی منجر به اتفاقاتی میشود که زندگی یارا را دگرگون کرده و مسیر سرنوشتش را تغییر میدهد…
گوشه ای از رمان شیطان اینجاست
ظهر روز پنج شنبه بود که تصمیم گرفتم بعد از چند روز کاری سخت یه سری به پاساژا و مرکز خرید اطراف بزنم ، دیگه وارد پاییز شده بودیم و من هیچ لباس مناسبی نداشتم. یه تیپ خشکل که شامل مانتو زرد جلو باز، شونیز عروسکی سفید و شلوار جین آبی نفتی بود پوشیدم و موهای فرفریم رو شلوغ پلوغ از زیر شال زردم بیرون ریختم. یکم کرم پودر و برق لب زدم و آماده خرید شدم. همینکه درب پارکینگ رو باز کردم، خانوم صالحی (منشی دفتر) رو دیدم. از دیدنش واقعا جا خوردم ولی با خنده گفتم: خانوم صالحی ، شما کجا اینجا کجا! با دیدن من رنگش مثل گچ سفید شد و به من و من افتاد.-شما.. شما.. اینجا… زندگی می کنید؟! نگاهی به ساختمون انداختم و گفتم : بله، من یه ماهه اینجام. -پس با آقای کوشا همسایه هستید؟ – بله ایشون طبقه اول می شینند. با لبخند زورکی گفت: که اینطور! -انتظار نداشتم این طرفا ببینمتون، بفرمایید بالا یه فنجون چایی در خدمت باشیم! با تته پته جواب داد: نه نه! من فقط اومدم یه پوشه به اقای کوشا تحویل بدم، هرچقدر زنگ واحدشون رو میزنم جواب نمیدند. -خب عیبی ندارم، شما پوشه رو به من بدید من به دستشون می رسونم. هول شد و درحالی که دستاش می لرزید جواب داد: نه نه! چیز زیاد مهمی نبود! خودم شنبه به دستشون می رسونم.اینو گفت،سرش رو پایین انداخت و ادامه داد: فعلا خانوم یکتا. با تعجب به رفتارای ضد و نقیض نگاه کردم و زیر لب جواب خداحافظیشو دادم. احساس می کردم دروغ میگه و برای مسئله دیگه ای خواهان ملاقات با کوشا هست! با این حال شونه ای بالا انداختم و گفتم: به من چه؟! سپس لب خیابون یه تاکسی گرفتم و راهی پاساژ شدم. بعد از یه ساعت گشت و گذار تو پاساژ، یه مانتو چهارخونه آبی_سفید خریدم که بلندیش تا بالای زانوهام بود. کلا عادت نداشتم لباسای جلف و کوتاه تنم کنم. شلوار و شال که داشتم، فقط میموند یه جفت کفش پاییزه ! دلم می خواست کتونی بگیرم اخه کتونی قبلیم خیلی کهنه شده بود…
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی مهر حرام اثری بینظیر از مریم نامنی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : مهر حرام
تعداد صفحه : ۵۲۷
نویسنده : مریم نامنی
ژانر : عاشقانه , ایرانی
دانلود رمان مهر حرام اثر مریم نامنی نگارش قوی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درمهر حرام خلاصه رمان
درباره دختر و پسری است که اتفافی با هم آشنا شده و علاقه ای بینشان به وجود میاید ولی بدلیل مشکلاتی نمیتوانند به هم برسند تا …
گوشه ای از رمان مهر حرام
فکرش از همیشه درگیرتر است اما صبوریِ بیش از حدش نمیگذارد ذره ای از رنگ رخسارش تیره و دگرگون باشد… شیر سماور را باز میکند،آب جوش با فشار وارد استکان لب پریده اش میشود سربلند میکند، از پنجره ی کوچک آشپزخانه حیاط را میبیند. هوا ساز ناکوک میزند باد لباس هایش را روی بند رخت میرقصاند آسمان تیره تر و دلگیرتر از همیشه است. از آشپزخانه کوچکش پا روی فرش شش متری اتاق خانه میگذارد و در ورودی اهنی را باز میکند دمپایی پلاستیکی را به پا میزند، دستش را دراز میکند و قدم برمیدارد لباس ها را از روی بند چنگ میزند موهایش در آسمان میرقصد باد حتے لباس های تنش را به بازی گرفته.
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , بزرگسال پسر خاله من اثری بینظیر از مریم عامری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : پسر خاله من
تعداد صفحه : ۱۴۲۱
نویسنده : مریم عامری
ژانر : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
دانلود رمان پسر خاله من از مریم عامری به صورت رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درپسر خاله من خلاصه رمان
درباره دختری به نام سوفیا است که عاشق پسر خالش بهراد شده ولی بهراد عاشق دوست سوفیاس تا اینکه …
گوشه ای از رمان پسر خاله من
راننده تاکسی تا تونست کیف پول منو خالی کرد و آخرش هم به بهانه ی خرابی مسیر و تنگی کوچه ، قبل از رسیدن به عمارتی که هنوزهم نمیتونستم ببینمش ، پیاده ام کرد و نهایت لطفش این بود که صندوق رو بالا بزنه تا وسایلم رو دربیارم! بهش گفتم راضی نیستم ولی محل نداد.میگفت شهرداری داره آسفالتهای این محل هارو تعویض میکنه و هیجده چرخ هم نمیتونه رد بشه چه برسه به تاکسی نازنینش!ناچار وسایل رو برداشتم و به راه افتادم.حیاطهای خونه های این حوالی پرازدارو درخت بودن و کف کوچه فراوون از زرد و نارنجی هایی که زیر پا خش خش میکردن و آی حال میداد له و مچاله کردنشون!این کوچه…این محل هم تو تابستون قشنگ بود، هم پاییز هم زمستون و هم بهار و …ولی اوج قشنگیش حالا بود.تو پاییز…لبم خندون از این خش خش ها و چشمم پی عمارت شوهرخاله بود که چند قدم جلوتر ملچ ملوچ دوعدد آدمیزاد خوش لباس توجه ام رو جلب کرد!بفرما…! گفته بودن تهرون یه پا هالیوود اینم نشونه اش!ناخوداگاه ایستادم.سنگینی وسایلو مسیری که نمیدونستم کی قراره ختم بشه به عمارت شوهرخاله، به هن هن کردن انداخته بودنم.شایدم حس کنجکاوی و شیطنتم گل کرده بود!درهر صورت من ایستادم و ازهمون فاصله چشم دوختم به اون دختروپسری که زیر تیر چراغ برق و رو یه عالمه برگ زرد و نارنجی ایستاده بودن و …این رمان فقط برای معرفی میباشد شماره پشتیبانی : 09170366695 ###
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی ققنوس من اثری بینظیر از لیلا حمید رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : ققنوس من
تعداد صفحه : در حال پارت گذاری
نویسنده : لیلا حمید
ژانر : عاشقانه , ایرانی
دانلود رمان ققنوس من بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درققنوس من خلاصه رمان
فاقد خلاصه
گوشه ای از رمان ققنوس من
به درختچههای وسط اتوبان که با سرعت از جلوی چشمم رد میشدند مینگریستم. سنگینی نگاه آقاداریوش را از آینهی وسط ماشین احساس کردم. ندیده میدانستم گره کوری بین ابروانش انداخته و آنها را تابهتا کرده است. خط عمود بین دو ابرویش یادگار اخمهای همیشگیاش بود. حیف از پریوش با آن چهرهی زیبا برای این پیرکی بیریخت اخمو! قدیمیها راست گفتهاند “سیب سرخ مال دست چلاقه!” یکی از سرگرمیها و فانتزیهای دوره نوجوانیام تصور رابطه عاطفی افراد بود. رابطه عاطفی در حد کلام و بوسه و نوازش، نه بیشتر! هیچ وقت نتوانستم آقاداریوش را در چنین موقعیتی تصور کنم. احتمالا به جای طلب بوسه، پشت دستش را جلوی پریوش میگرفت تا همسرش بر آن بوسه بزند! به او نمیآمد قربانصدقه زنی، حتی همسرش برود. احتمالا میگفته “خانم، افتخار میدم امشب در رکاب ما باشید!” اگر کسی میتواند “فیدل کاسترو” را در حال معاشقه و ناز خریدن تصور کند، آقاداریوش را هم میتواند در آن موقعیت متصور شود.صدای خانومی حواسم را از تجزیه و تحلیل کیفیت معاشقه پریوش و آقاداریوش پرت کرد. مخاطبش من بودم. همان حرفهایی که در طول سه چهار روز گذشته چندین بار گفته بود را داشت مجدد بیان میکرد: _رخسارهجان… دیگه نگم بهت… حواست رو جمع کن. الان مملکت بهم ریخته. همه جا شلوغ شده… شور جوونی نگیردت پاشی بری تو خیابون! یه وقت نری بالكن از درگیریا فیلم بگیری بفرستی واسه شبکههای اونور! نری اینترنت سرچ کنی که چه خبره! هر خبری هست، ربطی به ما نداره. دوستات هم اگه زنگ زدن بهت، شیرت کردن که بریم تظاهرات چی میگی؟ تبسمی کردم و برای صدمین بار گفتم: _میگم منی که نرفتم رأی بدم ربطی بهم نداره کی رئیسجمهور شده که الان سنگ کسی رو به سینه بزنم و بخوام رأیم رو پس بگیرم… خیالتون راحت خانومی. الان سرعت اینترنت رو در حد لاکپشت پایین آوردن. فیسبوک هم که فیلتره… خانومی چپچپ نگاهم کرد: _تو هم که فیلتر رو دور نمیزنی! چشم در چشمخانه چرخاندم و گفتم: _به جان خودم، این دو تا که سهله، قشونکشی بین مالکاشتر و عمروعاص هم باشه، من فقط تماشاچیام. نمیرم تو گود. خیالتون راحت. خانومی همچنان نگران بود؛ تعارف کرد: _میخوای نرم و پیشت بمونم؟ دلنگرانتم! تعارف شاهعبدالعظیمی که شاخ و دم ندارد. ساعتی دیگر هواپیمایش پرواز میکرد و ما در مسیر فرودگاه بودیم. گفتم: _سفرتون خوش و بیخطر. انشاالله بهتون خوش بگذره! خانومی نگاهش را از من به آقاداریوش داد: _دیگه سفارش نکنم بهت… جون تو و جون رخساره… باز الهی شکر عقلشون رسید دانشگاهها رو قبل از انتخابات تعطیل کنن… حواست به این دختر من باشه. نذاری پاشه بره بیرونا! من هنوز داغ حسینم برام تازهست. طاقت یه داغ دیگه رو ندارم.
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی پرستار من اثری بینظیر از گ.شب رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید
اسم رمان : پرستار من
تعداد صفحه : ۳۱۹
نویسنده : گ.شب
ژانر : عاشقانه , ایرانی
دانلود رمان دلبرک ارباب بدون سانسور pdf به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانپرستار من خلاصه رمان
درباره دختری به نام یگانه میباشد که پدر و مادرش را از دست داده و در خانه ای زندگی میکند که یک پسر معتاد وجود دارد و برای ترک دادنش از او میخواهد پرستاری کند که …
گوشه ای از رمان پرستار من
ولی به جاش پشت سرش براش شکلکی درآوردم که خودم خندم گرفت، اون هم بدون اینکه بدونه پشت سرش چه خبره از خونه رفت بیرون. رفتم توی اتاقی که گفت، یه سری وسایل شخصیم رو به همراه چند دست لباس مناسب آورده بودم… گذاشتمشون توی کمد و بعد از عوض کردن مانتو و شلوارم با یه شلوار جین و بلوز آستین بلند مشکی… موهامو از باال بستم و شالمو هم جوری زدم که هنگام کار از سرم نیفته… شروع به تمیز کردن خونه کردم… تمام ظرفای کثیف رو توی ماشین ظرفشویی چیدم و روشنش کردم…
بعدش هم آشغاال رو جمع کردم و ریختم توی سطل زباله… لباساش رو هم جمع کردم و ریختم توی ماشین لباس شویی… خونه یک کمی قابل تحمل شده بود… جاروبرقی رو برداشتم و خونه رو برق انداختم… بعد از کار، با لذت به خونه که حاال واقعا مثل یه قصر زیبا شده بود نگاهی کردم و دستامو به هم کوبیدم… رفتم توی آشپزخونه و بعد از کلی گشتن تنها
چیزی که پیدا کردم ماکارونی بود…
آب رو توی قابلمه ای ریختم و روی گاز گذاشتم. بعدش هم ماکارونی ها رو توش ریختم و گوشت هم سرخ کردم… خالصه بعد از اینکه ماکارونی رو گذاشتم تا دم بیاد رفتم و توی هال نشستم. همون موقع شهاب توی چارچوب در ظاهر شد… سالم کردم که دوباره اون کله ی بی مصرفشو تکون داد. یه دفعه متوجه خونه شد… نگاهش تغییر کرد و کمی خوشحال شد اما با همون ظاهر خشک و مزخرفش گفت:_»همون طوری بهتر بود…
غذا چی درست کردی؟« شیطونه می گه بزنم فکشو چپ و راست کنم… _»ماکارونی« _»زود باش برام بکش، خسته ام می خوام بخوابم« خواستم بگم به من چه؟ که یادم افتاد مثال اومدم اینجا کار کنم… من دیگه کیم بابا؟!؟ رفتم براش غذا کشیدم و گذاشتم روی میز… بعد از ده دقیقه اومد و گفت:_»ساالد کو؟« _»بله؟« _»ساالد… نشنیدی تا حاال؟ من عادت دارم با غذا ساالد بخورم.« _»من از کجا می دونستم؟؟« البته اینو زیر لب گفتم که فکر کنم شنید و گفت:_»من این زبون تو رو کوتاه نکنم اسمم شهاب نیست…«
بی توجه بهش رفتم توی اتاقم… یادم افتاد نماز نخوندم… رفتم وضو گرفتم که یادم افتاد قبله رو نمی دونم… با قبله نمایی که توی کیفم داشتم قبله رو هم یافتم و شروع به نماز خوندن کردم… سر نماز برای خودم دعا کردم تا بتونم این آدمو درست کنم که البته بعید می دونم… بعد از نمازم رفتم توی آشپزخونه که دیدم آقا خورده و رفته…
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
###