استیل رمان
دانلود رمان
دانلود رمان نوشیکا از نساء حسنوند  نگارش قوی

دانلود رمان نوشیکا اثر نساء حسنوند pdf

دانلود رمان عاشقانه نوشیکا اثری بینظیر از نساء حسنوند رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید

اسم رمان : نوشیکا

تعداد صفحه : 2847

نویسنده : نساء حسنوند

ژانر : عاشقانه

دانلود رمان فوق العاده عاشقانه به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

نوشیکا خلاصه رمان

خلاصه رمان: امروز بار جدید سفارش دادم، حول‌ و‌ حوش ساعت ۱۱ میرسه در مغازه. یاسر حواست جمع باشه بار ابریشمه، کم و کاستی پیش نیاد… آره خودمم هستم، تا نیم ساعت دیگه برمی‌گردم، فقط اگه زودتر از من اومدن تو حواست باشه. پیچید تا پله‌ های حجره‌ی حاج صابر رو بالا برود که با دیدن موتوری که با سرعت به سمتش می‌آمد و شیشه‌ای که در دستش بود، حرف در دهانش ماسید. نمی‌دانست ماجرا چیست، فقط متوجه شد آن دختر چادری با مشمای پر آبی که دو ماهی قرمز داخلش بود و چند قدمی با او فاصله داشت، هدفشان است.

گوشه ای از رمان نوشیکا

چرا به صورتش نگاه نمیکرد؟ رفتار دخترک درست از بعد عقد تغییر کرده بود تمام برخوردهایشان را مرور کرد در همه حالت دخترک جسور بود و پر سر و زبان نگاهش جسارت داشت و بی پروا بود. چه چیزی تغییر کرده بود که این گونه نسبت به او جبهه گرفته و حتی به صورتش نگاه نمیکرد؟! ذهن درگیرش جمله ی آهو را هلاجی نکرده بود که او به قصد ترک اتاق از کنارش گذشت و یاسین ناغافل بازویش را گرفت.

آهو هراسانه چرخید و بدون اینکه مهلت کاری به یاسین بدهد با شدت بازویش را از دست او کشید. چی… چیکار میکنید؟!

رنگش به گچی دیوار رفته بود و یاسین را در بهتی بدتر از

قبل فرو برده بود. گیج در را بست که تا زمانی که تکلیفشان را روشن نکرده کسی مزاحم نشود و نفهمید چطور دل دخترک بیچاره را آشوب کرد. ضربان قلبش اوج گرفت و دستانش از ترس یخ زد. وقتش رسیده بود؟ یعنی صبرش تا همینجا بود؟

عقب عقب رفت و با تته پته گفت: چرا… چرا در رو بستید؟ بازش… بازش کنید. جمله ی آخر را با التماس نالید و چشم های یاسین از تعجب گرد شد. در عجب بود از رفتارهای آهو قدمی جلو رفت و با شک پرسید چیزی شده آهو خانوم؟ من کار اشتباهی کردم؟ ای آهو خانوم و درد چرا رهایش نمی کرد؟ کم مانده بود اشکش در بیاید. در رو باز کنید. توروخدا. ابروهای یاسین به پس کله اش رسیده بود. این چه رفتاری بود؟!

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید

شماره پشتیبانی : 09170366695

قیمت : 25 هزار تومان

دانلود رمان تنهایی بدون سانسور

دانلود رمان تنهایی رایگان

دانلود رمان عاشقانه تنهایی اثری بینظیر از مریم بوذری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید

اسم رمان : تنهایی

تعداد صفحه : 3526

نویسنده : مریم بوذری

ژانر : عاشقانه

دانلود رمان pdf گناهکار به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

تنهایی خلاصه رمان

چند ماهی بود حسابدار یکی از شرکت های وابسته به هولدینگ ساختمانی جاوید شده بودم که متوجه اختلاس مدیر اجرایی شرکت شدم… به زحمت شماره مهندس جاوید که به فرعون بزرگ معروف بود رو به دست آوردم و باهاش تماس گرفتم و از اختلاسی که تو شرکت درو پنجره سازی هولدینگ می شد خبر دادم‌ ولی نمی دونستم خودم رو تو چه هچل بزرگی خواهم انداخت.

گوشه ای از رمان تنهایی

چند روز از رفتن جاوید به ترکیه می گذشت.. با صدای زنگ گوشیم متوجه موبایلم شدم و با دیدن اسم جاوید روی اون سریع پاسخ دادم. بعد از سلام و احوالپرسی ازم خواست به اتاقش برم و تو کشوی دفترش موبایلی رو که اونجا گذاشته پیدا کنم به اتاقش رفتم و از کشوی میزش موبایل رو برداشتم و او با گفتن رمز که انگار تاریخ تولدش بود وارد لیست تماس ها شدم و شماره آخرین تماس رو به جاوید دادم با خودم گفتم:

پس اینطور جناب جاوید دو تا موبایل دارند… ازش خداحافظی کردم و همین که خواستم موبایل رو ببندمو سر جاش بذارم با دیدن برنامه اینستاگرام واردش شدم و با دیدن آیدی آراز حصاری ۲ برق از سرم پرید یه جورایی ته دلم حدس می زدم که آراز حصاری ۲ او باشه ولی باز از این واقعیت جا خوردم… صدای زنگ موبایل در دستم از جا پروندم و با دیدن تماس با شماره جاوید ناخودآگاه تماس رو وصل کردم:

گوشی رو بذار سر جاششش… از لحن پر تحکم و عصبانیش قلبم فرو ریخت. از کجا فهمیده بود… بعد یاد دوربین افتادم… همزمان به اطراف نگاه می‌کردم تا بتونم دوربین داخل اتاق رو پیدا کنم. پیداش کردم …

دانلود رمان هم دوست هم دشمن از هلیا عسگری بدون سانسور

دانلود رمان هم دوست هم دشمن pdf

دانلود رمان عاشقانه هم دوست هم دشمن اثری بینظیر از هلیا عسگری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید

اسم رمان : هم دوست هم دشمن

تعداد صفحه : 1231

نویسنده : هلیا عسگری

ژانر : عاشقانه

دانلود رمان remember of him به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

هم دوست هم دشمن خلاصه رمان

روایت مواجه‌ی دو آدمی که هر دو درد دیده و زجر کشیده‌اند. یکی دست گذاشته روی زانوهایش و ایستاده و یکی، تا زانو فرو رفته در باطلاق درونش. این‌دو برای نجات خود از خود، برخلاف تصمیم غرورشان، ناخودآگاه دست به سوی هم دراز میکنند..

گوشه ای از رمان هم دوست هم دشمن

“ساغر” نشسته بالای سر ثریا به پشت پر پلک های بسته ش خیره شده بودم و اشک میریختم. رفتنش رو حالا من هم حس می‌کردم رنجورتر و بی هواس تر از همیشه بود و من واقعا! تنهایی نمی‌تونستم با این حجم از غم رو به رو شم. موبایلم رو چنگ زدم و به صفحه‌یبدون پیامش خیره شدم. هیچ کس حالی ازم نپرسیده بود. گاهی عسل، گاهی آذر و نادیا و کیوان و نیما پیامی می‌دادند. به دوستام گفته بودم شمالم و حال مادربزرگم خوب نیست. گفته بودند میایم و گفته بودم نه. روی تماس ها کلیک کردم پایین تر رفتم. خیلیپایینتر تا رسیدم به اسم علی، با قلب مشکی. من حتی نمی دونستم اسم من توی موبایلش چی سیو شده. بغضم رو قورت دادم.دلم میخواست زنگ بزنم و سرش داد بکشم. بگم یکبار،فقط یکبار ایستادم و حرف زدم! همون هم طاقت نیاوردی مثل همیشه فرار کردی. مثلهمیشه رفتی! دلم می خواست حرف بزنم و جیغ بکشم تا شاید کمی، این بار سنگینی که روی شونه هام بود کم شه. نفسی گرفتم،قدم گذاشتم داخل آشپزخونه و روی اسمش کلیک کردم. یک بوق، دو وق، صداش پیچید و اشک من چکید. -چیشده؟ لحنش هم طلبکار بود و هم نگران …پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 9 هزار تومان

دانلود رمان گریز از تو اثر  مریم نیک فطرت

دانلود رمان گریز از تو از مریم نیک فطرت نگارش قوی

دانلود رمان عاشقانه گریز از تو اثری بینظیر از مریم نیک فطرت رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید

اسم رمان : گریز از تو

تعداد صفحه : 5373

نویسنده : مریم نیک فطرت

ژانر : عاشقانه

دانلود رمان گریز از تو از مریم نیک فطرت به صورت pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

گریز از تو خلاصه رمان

داستان راجب یه باند بزرگ خلافه و دختر بی گناهی که بی خبر از همه چی تو دل همین آدما به دنیا اومده و حالا به هر طریقی سعی می‌کنه از خونه اش فرار کنه. اما خب سرنوشت اونو میبره غلط ترین جای ممکن…

گوشه ای از رمان گریز از تو

دست و پایش به شدت میلرزید و قلبش توی دهانش میکوبید. نشسته بود پشت تک درخت انتهایی باغ تا از دید نگهبان ها در امان باشد. نور ها هر لحظه میچرخید و توی چشمش میزد تا هراسش بیشتر شود. از آخرین لحظه ایی که در آن عمارت منحوس گذرانده بود یک ساعت هم نمی‌گذشت و با یاد آوری اش تنش بیشتر از قبل مور مور شد. دست مشت کرد و نگاه نفرت بارش چرخید روی ساختمان درندشتی که میان باغ بود.

با انزجار چشم بست و طولی نکشید که با صدای خاموش شدن چند ماشین به خودش آمد. کف دستش را گذاشت روی تنه درخت و سر کج کرد تا اوضاع را کنترل کند. تعداد نگهبان ها در عرض چند دقیقه بیشتر شده بود و ماشین هایی که هیچکدام را نمی‌شناخت… با تعجب عقب کشید و دستش روی قلبش نشست. با این وضع حتی نمیتوانست خودش را به دروازه اصلی برساند. دوباره پناه گرفت پشت درخت و سرش چسباند به زانوهای لرزانش… دندان هایش از شدت برودت هوا روی هم ساییده می‌شد.

حتی وقت نکرده بود یک دست لباس گرم به تن بزند. گوش هایش با شنیدن صداهای عجیب و غریبی تیز شد و سرش با تعجب بالا آمد. انگار کسی فریاد می‌زد. فاصله اش با عمارت کم نبود اما شدت سر و صدا آنقدر زیاد بود که به گوش او هم برسد.

دانلود رمان گریز از تو از مریم نیک فطرت

سوز بیشتری توی جانش بالا زد و با دست هایش بازوهایش را چنگ زد. لبخند تلخی زد و آسمان هم با این عظمت برایش دل نمیسوزاند. به جایش با سخاوت نمک میریخت روی زخم کپک زده اش…

پوفی کشید و با کم شدن سر و صداها دوباره سرش را چرخاند. محافظ ها با عجله داخل عمارت رفتند. حیرت زده خودش را جلوتر کشید و چشمانش با دیدن فضای خالی روبرویش گرد شد. با دقت چشم چرخاند توی باغ و حتی چراغ های گردان هم خاموش شده بودند.

لب هایش محکم میان دندان هایش فشرد و با احتیاط از پشت درخت بیرون جست. رفت توی قسمت تاریک باغ و پاورچین پاورچین قدم برداشت. صدای صحبت چند نفر خورد به گوشش و قلبش ایستاد. همانجا پشت یکی از ماشین ها پنهان شد. چند لحظه بعد با دور شدن صداها نفسش از سینه اش رها شد. میخواست بپیچد توی قسمت سنگفرش شده باغ و تا دروازه اصلی را یک نفس بدود. نور آن قسمت اگرچه زیاد بود اما تعداد محافظ کمتری رفت و امد میکرد. اغلب ماشین ها از آن قسمت میگذشتند و پنهان شدن میان بوته ها برایش راحت تر میشد. نفسی گرفت و همین که کمر صاف کرد چند نفر از عمارت بیرون آمدند و…

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید

شماره پشتیبانی : 09170366695

قیمت : 15 هزار تومان

دانلود رمان شب نشینی پنجره های عاشق اثر  گلناز فرخ نیا به صورت رایگان

دانلود رمان شب نشینی پنجره های عاشق از گلناز فرخ نیا به صورت pdf

دانلود رمان عاشقانه شب نشینی پنجره های عاشق اثری بینظیر از گلناز فرخ نیا رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید

اسم رمان : شب نشینی پنجره های عاشق

تعداد صفحه : 2612

نویسنده : گلناز فرخ نیا

ژانر : عاشقانه

دانلود رمان apk جدید به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

شب نشینی پنجره های عاشق خلاصه رمان

حکایت دختری به نام سایه را که از دانشگاه اخراج شده، اما از اون جایی که سابقه بدش فرصت انجام خیلی از فعالیت ها رو از اون گرفته، به پیشنهاد یکی از اطرافیانش به سراغ شغل آشپزی میره، او در خونه هایی که بهش پیشنهاد داده میشه، شروع به کار می کند، در این بین مردی عجیب و بدخلق که از قضا درگیری های زناشویی بسیاری هم داره، سر راه سایه قرار می گیره …

گوشه ای از رمان شب نشینی پنجره های عاشق

به پهلوی مامانم می‌زنم که داخل برود. تا بخواهد فرصتِ سوال‌و‌جواب پیدا کند، خودم سریع پله‌های یک طبقه را پایین می‌آیم. باز موبایلم در جیب شلوار جینم می‌لرزد. می‌ایستم و با کورسویی از امید در دل می‌گویم یعنی ممکن است آن شماره‌ای نباشد که نمی‌خواهم ببینم! و باز امیدم نا‌امید می‌شود. چند لحظه به دیوار راهرو تکیه می‌دهم. با بهت همان‌طور که به اسم رضا خیره می‌مانم. فکر می‌کنم آخر چطور ممکن است بعد از این همه سال، درست از پنج صبح روز عقد سپیده او باید به یاد من بیفتد.هر چند دقیقه یک‌بار هی به من زنگ بزند؟ دوباره گوشی را در جیب شلوارم سر می‌دهم. با این‌که اصلاً آدم خرافاتی نیستم اما کم‌کم دارد دلم شور می‌افتد. به سرعتِ قدم‌هایم می‌افزایم. بدو‌ بدو خودم را به حیاط می‌رسانم. هوای داغ تابستان در جا به استقبالم می‌آید. سریع می‌چرخم و از راهروی باریک سمت چپ به‌طرف حیاط‌خلوت می‌روم. بلافاصله با دیدن تور سپیده که توسط باد لای آجرهای باقی‌مانده از تعمیرات طبقه سومی‌ها گیر کرده است آه از نهادم بلند می‌شود.حیاط‌خلوت بر‌عکسِ حیاطِ اصلی کثیف و پر از اسباب اضافی و شلوغ و بی‌سر‌وسامان است. به قول مامان سگ صاحبش را نمی‌شناسد. سعی می‌کنم با نهایت دقت و احتیاط تور سپیده را از زمین بردارم. حواسم پیِ دنباله بلندش است که کلا سیاه شده و لبه‌ی تور کوتاهش که به لطف آجرها، گردِ نارنجی گرفته. ناگهان با حسِ حضور شخصی پشت پنجره‌ی طبقه‌ی اول که کاملاً هم سطح با حیاط‌خلوت است خون در تنم یخ می‌بندد. تا سرم را بالا می‌برم، می‌بینم کسی نیست. قلبم بی‌امان می‌کوبد….

دانلود رمان چه ساده شکستم [ دو جلدی ] رایگان

دانلود رمان چه ساده شکستم [ دو جلدی ] اثر آزیتا خیری pdf

دانلود رمان عاشقانه چه ساده شکستم [ دو جلدی ] اثری بینظیر از آزیتا خیری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت استیل رمان دانلود کنید

اسم رمان : چه ساده شکستم [ دو جلدی ]

تعداد صفحه : کامل بدون سانسور

نویسنده : آزیتا خیری

ژانر : عاشقانه

دانلود رمان چه ساده شکستم [ دو جلدی ] اثر آزیتا خیری به صورت رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

چه ساده شکستم [ دو جلدی ] خلاصه رمان

روي يكي از نيمكت‌هاي سالن شلوغ ترمينال، جاي خالي پيدا كردم. در حالي كه خسته و عرق‌ريزان روي آن مي‌نشستم به ساعت بزرگي كه از سقف ترمينال آويزان بود نگاه كردم. هنوز يك ساعت تا حركتم وقت باقي بود. به پشتي صندلي تكيه دادم و به آدم‌هايي كه با عجله مي‌آمدند و مي‌رفتند خيره شدم. عجله و هراس و اشتياق و گاهي ترسشان برايم جالب بود. حالا راحت مي‌توانستم به دور و بر و آدم‌هاي مقابلم خيره شوم، بدون اين‌كه مجبور باشم نگاه ملامتگر و سرزنش بار كسي را تحمل كنم. كنارم زن و مرد جواني ايستاده و مشغول صحبت با همراهانشان بودند.

گوشه ای از رمان چه ساده شکستم [ دو جلدی ]

فقط معرفی رمان میباشد

موضوعات
درباره سایت
بهترین سایت دانلود رمان بدون شک و تردید دوستان گلم
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " استیل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.