روستاها و مناطق جنوب لبنان كه در جنگ تابستان 2006 به مدت سى و سه روز به صورت مستمر و شبانهروزی زير آتش انواع جنگندهها و سلاحهاى ارتش اسرائيل قرار داشت، چنان حماسهاى آفريدند كه حتى روستاهاى آن شهره آفاق شدند. از روستاى مارون الراس گرفته تا شهرك بنت جبيل و عيناتا و چهار راه آزادى تا غندوريه كه ارتش اسرائيل نيروهايش را در آنجا هلىبرد كرد و دو منطقه افسانهاى و جادوئى دره حجير يا مقبره تانكهاى افسانهاى نسل چهارم اسرائيل كه نام مركاوا بر آن نهادهاند و دشت خيام و حتى خود روستاى خيام شهرتى جهانى يافت.
همه اينها به خاطر جهادگرانی بود كه سنگرهاى خود را در بدترين شرايط در اين روستاها حفظ كردند و حماسهاى افتخارآميز و پيروزى اسطورهاى ساختند. هر رزمندهاى در اين سرزمين داستانى براى خود دارد كه بر همه ما پوشيده و پنهان مانده است؛ به خصوص آنهايى كه شهيد شدند و از ميان ما رفتند و همچنين آنهايى كه در ميان ما هستند، ولى در آن زمان نام مستعار داشتند.
در اين ميان از يكى از مبارزان روستاى رشاف در روز سىام جنگ اطلاع داده مىشود كه نيرويى از ارتش اسرائيل در گوشهاى از روستا متمركز شده و از وى خواسته مىشود به آنجا رفته و به تنهايى با اين نيرو كه در سه خانه آنجا متمركز شده است، درگير شود.
واحد شناسايى به آنها اطلاع داده بود كه در آن محوطه يك تانك مركاوا و يك بلدوزر نظامى وجود دارد. در ابتداى جنگ هواپيماهاى نظامى ارتش اسرائيل به تعدادى از خانههاى مسكونى حمله كرده بودند و در نتيجه خيلى از ساكنان روستا مجبور شدند از روستا خارج شوند؛ ولى در مقابل برخى از آنها مانند يكى از مادران اين روستا ترجيح داده بودند كه در خانههايشان باقى بمانند. اين مادر مىگفت خونم از خون اين جوانان رنگينتر نیست و هنگامى كه رزمندهها از او خواسته بودند كه بهتر است روستا را ترك كند، به آنها گفته بود كه در اينجا مىمانم تا براى شما نان و غذا تهيه كنم.
وقتى اين رزمنده به اين منطقه رسيد، مشاهده كرد كه نيروهاى اسرائيلى با بىخيالى تمام در اين محوطه گشت و گذار مىكنند، گويا توقع داشتند كه هيچ انسان عاقلى اين جرأت را نداشته باشد كه به اين منطقه بيايد. وى منتظر شد تا اين نيروها براى ماموريتى دست جمعى با هم حركت كنند تا به آنها حملهور شود تا اول از غافلگير شدن جلوگيرى نمايد و ثانيا بتواند بيشترين تلفات را از آنها بگيرد و در آخر نيز اماكن مخفى شدن از دست آنها راحتتر باشد؛ ولى بعد از كمى انتظار خسته شد و تصميم گرفت خود با آنها درگير شود. وی فورا به سمت دو سرباز اسرائيلى كه در كنار پنجره خانه ايستاده بودند، آتش گشود. به ناگاه از همه سو صداى تيراندازى شنيد. سپس وارد خانه شد و در آن طرف دو سرباز اسرائيلى ديگر را مورد هدف قرار داد.
نيروى پشتيبانى از راه دور در اين اثنا فعال شد و دو گلوله به سمت اين خانه شليك شد و وی دوباره در ميان درختان مخفى شد. گلولهها مستقيما به آن خانه اصابت كرد. اين مبارز بايد فورا منطقه را ترك مىكرد؛ زيرا تعداد سربازان اسرائيلى در آنجا بسيار زياد بود و نيرویى از آنها به سمت مسجد روستا در حال حركت بودند. هواپيماهاى بىسرنشين اسرائيلى نيز كه 24 ساعت و بدون هيچ وقفهاى بر فراز آسمان منطقه هر تحركى را گزارش مىكردند، اكنون در ارتفاع پايين در حال حركت بودند.
وی متوجه شد كه مهماتش تمام شده و به سمت مركز تجمع نيروها حركت كرد. در آنجا برادرش را ديد كه در گوشهاى ديگر از روستا با سربازان اسرائيلى درگير شده بود. برادارش به وى گفت خيلى مواظب باشد و با احتياط حركت كند. همين كه دو برادر مىخواستند از يكديگر جدا شوند، هواپيماى بدون سرنشين كه در اين جنگ مجهز به موشكهاى كوچكى شده بودند، به سمت آنها يك موشك شليك كرده و به ناگاه همه جا تيره و تار شد. اين مبارز تكانى به خود داد و حركتى به دست و پايش داد. به نظر مىرسيد كه بدنش سالم باشد. متوجه شد كه برادرش در كنارش بود. او را صدا زد ولى صدايى نشنيد. به سمت وى سينهخيز رفت، خون همه جا را گرفته بود و متوجه شد كه برادرش شهيد شده است. با وى وداع كرده و به سمت بقيه مبارزان رفت. اشك در چشمانش حلقه زده بود و بغض در گلويش ساكن شده بود؛ اما اين صحنه عزم و اراده وى را براى ادامه درگيریها راسختر نمود.
به درخواست «غازى جفال» تعدادى از رزمندهها در گوشهاى جمع شدند. آنها كمتر از هفت متر با مركز تجمع اسرائيلىها در آن گوشه روستا فاصله داشتند. اين رزمندهها وقتى خواستند از اين خانه براى انجام ماموريتهاى محوله خارج شوند، جفال از آنها مىخواهد كه صبر كنند و خود براى بررسى اوضاع به بيرون رفت. در اين اثنا بود كه هواپيماى بىسرنشين ام كا موشكى را به سمت وى شليك كرد و وى در دم شهيد شد و بقيه رزمندهها توانستند در پناه دود و غبار ايجاد شده از آن خانه خارج شوند.
درگيریها تا آخرين لحظات جنگ با سلاحهاى عادى و با موشك ضد تانك كورنيت ادامه يافت و اين رزمنده به همراه ساير رزمندهها توانستند حماسهاى اسطورهاى ساخته و از سقوط روستا جلوگیری کنند.
هدفهاى رسانهاى اسرائيل در جنگ سى و سه روزه عليه لبنان، پاكسازى منطقه جنوب روخانه ليتانى از مقاومت اعلام شده بود؛ ولى طى اين جنگ روز به روز ناكامى اسرائيل در رسيدن به اين هدف بيشتر هويدا مىشد. در نتيجه آنها در اواخر جنگ تلاش كردند براى كسب اعتبار نسبى، در منطقهاى كه رودخانه ليتانى كمترين مسافت را با سرزمینهای اشغالی دارد وارد شده و بر آن بخش از رودخانه ليتانى مسلط شوند و به اين وسيله چنين وانمود كنند كه توانستهاند هدف جنگ را محقق كنند، در حالى كه آنها عاجزتر از آن بودند كه به هدف اعلام شده خود برسند، چه برسد به هدف اعلام نشده آنها كه طرد شيعيان لبنان از جنوب لبنان و انتقال آنها به عراق و جايگزين نمودن فلسطينيان در اين سرزمين بود.
«دحنون» نام مستعار و جهادى يكى از رزمندههاى حزبالله در روستاى طيبه بود. وى كه 28 سال داشت در آن موقع تجربهاى ده ساله در مقاومت داشت و از كسانى بود كه در جنگهاى تن به تن و نزديك كه سبك اصلى مقاومت به حساب آمده و دل شير مىخواهد، تجارب خوبى داشت و فرمانده گروهى از رزمندهها بود.
روستاى طيبه يكى از روستاهاى نزديك سرزمینهای اشغالی و حد فاصل دره مشهور حجير است و در نتيجه راه ارتباطى براى رسيدن به روخانه ليتانى بود. البته در اينجا منظور از طيبه، بخشى از آن است كه پروژه انتقال آب روستاى طيبه در آن قرار داشت. اين منطقه مسطح، نقش استراتژيك و مهمى براى نيروهاى اشغالگر اسرائيلى داشت و حتى قبل از آزادسازى جنوب لبنان در سال 2000، اين منطقه يك منطقه استراتژيكى براى اسرائيلىها در منطقه معروف به كمربند امنيتى بود.
در نيمههاى جنگ، نيروى مقاومت متوجه شد كه يك نيروى ارتش اسرائيل تلاش مىكند وارد منطقه شود. اين نيرو كه شامل حدود 60 سرباز بود در خانهاى در يك گوشه روستا مستقر شد. 60 سرباز اسرائيلی در مقابل تعداد رزمندههایى كه از انگشتان دست كمتر بودند و بايد از همه اطراف روستا نگهبانى و حفاظت مىكردند. خوشبختانه بعد از جنگ مذكور، مقاومت توانست تعداد زيادى از جوانان و نوجوانان را آموزش بدهد تا در جنگ آينده بتوانند حماسهاى جاودانه بسازند.
رزمندگان مقاومت، علیرغم تعداد اندكشان در مقابل آن نيرویى كه از هوا و زمين پشتيبانى مىشد، خودشان را نباختند و از دست زدن به هر گونه تحرك يا تماس غير طبيعى خوددارى كرده، وضعيت رزمى به خود گرفته و هر كدام از افراد مقاومت بر حسب وظيفهاى كه داشت، در محل مورد نظر مستقر شد. به محض اينكه نيروى ارتش اسرائيل در آن خانهها مستقر شد، مقاومت حملات غافلگيرانه خود را عليه اين نيرو آغاز كرد و توانستند چنان تلفاتى را به آنها تحميل كنند كه آنها را از ادامه ماموريت بازداشت.
در واقع در منطقه پروژه آب روستاى طيبه، سه گروه از مقاومت هر كدام از گوشهاى به اين نيروها حمله بردند. درگيریها در كنار يكى از خانهها كه بيشترين تعداد از نيروها در آن متمركز شده بودند از فاصله 50 مترى صورت مىگرفت كه علاوه بر سلاحهاى سبك، در آن از موشكهاى كاتيوشا نيز استفاده شد. اين درگيرى بيش از 15 دقيقه از آن فاصله نزديك ادامه داشت و اگر در ابتداى درگيریها فاصله حدود پنجاه متر بود، بعد از اين يك ربع ساعت درگيریها تن به تن و از فاصله بسيار نزديك صورت مىگرفت.
دحنون كه در پيشاپيش افراد گروهش حركت مىكرد، در هنگام ورود به يكى از اين خانهها، با يكى از سربازان اسرائيلى در زير پلهها رو در رو مىشود. تيراندازى دو طرف به يكديگر در اين فاصله نزديك موجب كشته شدن سرباز اسرائيلى و زخمى شدن دحنون مىشود. تيرى كه به زانوى وى اصابت كرده و زخم عمیقی ایجاد کرده بود.
در اين اثنا صداى تيراندازى دشمن متوقف شده و دستور عقبنشينى به نيروها داده شده بود. دحنون براى اينكه افراد گروهش متوجه زخمى شدن وى نشوند و دست و بال آنها را در اين شرايط رزمى نگيرد، از آنها خواست كه از وى سبقت گرفته و عقبنشينى كنند. وى كه نمىتوانست راه برود، به شکل سينهخيز از آنجا دور شد.
اين درگيریها در روز شانزدهم جنگ روى داد و از آنجا كه قرار بود شب در مكان معينى جمع شوند، دوستان دحنون فهميدند كه او زخمى شده است. وى بعد از مدتى سينهخيز رفتن، مهمات سنگين خود را كنارى گذاشت و تنها سلاح و تعدادى تير با خود نگاه داشت كه بتواند از خود دفاع كند و اسير دشمن نشود.
دو تن از دوستانش به جستجوى وى پرداختند و در وسط راه، با يك نيروى اسرائيلى رو در رو شده و درگير مىشوند. در اين درگيریها اين دو رزمنده به شهادت مىرسند و در نتيجه دستيابى به دحنون غیرممکن مىشود.
در اين مدت تشنگى و گرسنگى نزديك است او را از پاى در آورد و مجبور مىشود از درختچه سماق، گرسنگى و تشنگى خود را رفع كند. در روز دوم، وى سماق هم پيدا نمىكند و مجبور مىشود با علفهاى اطراف خود را سير كند. روز چهارم يك مرزعه سبزيجات را مىبيند و خود را از مرگ نجات مىدهد. در اين اثنا وى در گوشهاى مخفى شده بود و هر از چند گاهى كه به هوش مىآمد، با دوستانش ارتباط بر قرار مىكرد؛ اما هنگامى كه وى براى ساعتها بىهوش مىشد، خبر شهادتش را به فرماندهى مىرساندند، اما بعد از مدتى كه به هوش مىآمد، دوباره خبر سلامتىاش را به فرماندهى مىرساندند و در نتيجه فرماندهى خود پيگير وضعيت دحنون شده بود. وى هر بارى كه به هوش مىآمد، مدتها طول مىكشيد كه به ياد بياورد در كجاست و چه وضعيتى دارد.
در پايان روز سوم زخمى شدنش بود كه سينهخيز وارد خانهاى چهار طبقه مىشود و در طبقه اول آن آب خوردن مىيابد؛ ولى هيچ غذايى پیدا نمیکند. در همين اثناست كه نيروى اسرائيلى وارد اين خانه شده و در طبقه دوم آن مستقر مىشوند. وى كه خونى در بدنش نمانده و ديگر رمقى ندارد، متوجه مىشود كه مقاومت به اين خانه حمله كرده و با نيروى اسرائيلى درگير شده است.
خوشبختانه دحنون از اين درگيریها جان سالم به در برده و نيروى مقاومت بعد از ورود به خانه متوجه وى مىشوند و او را براى درمان به مكان امنى در داخل روستا منتقل مىكنند. در آن شرايط امكان درمان وى نبود و تنها بعد از سى و سه روز بود كه توانست وارد بيمارستان شود و محل زخمها را عمل نمايد.
وى از اينكه فرماندهى به صورت مستمر جوياى حال وى بود، هم خوشحال بود و هم از اينكه آنها را مشغول خود كرده بود، ناراحت بود؛ ولى در مقابل، ديدار با سيد حسن نصرالله، ديدارى بود كه خستگى جنگ و درد و رنج زخمى شدنش را از يادش برد.
سرنوشت جنگ علیرغم گستردگى آن و تنوع سلاحها و موشكها و هواپيماهایى كه ارتش اسرائيل به كار مىبرد، در حقيقت در چند درگيرى تن به تن تعيين شد و در نهايت هر چقدر تجهيزات نظامى ارتش اسرائيل و قدرت آتش آن بالا باشد، بايد براى تصرف منطقهاى، نيروهاى زمينى از مكانى وارد اين سرزمين شوند. در حقيقت همان چند درگيرى پراكندهاى كه با اين نيروها در سرتاسر منطقه مرزى صورت گرفت، به تنهايى توانست سرنوشت جنگ را رقم بزند و همان چند قهرمانى كه توانستند تلفات سنگينى را به نيروهاى ارتش اسرائيل در آن درگيریهاى از فاصله نزديك وارد كنند، خود توانستند پيروزى اين جنگ را ثبت كنند.
از ميان اين قهرمانان مىتوان به مهدى و ابو مهدى از رزمندگان روستاى قنطره اشاره كنيم. اين روستا در دو كيلومترى غرب روستاى طيبه است و در محور ورود به دره حجير قرار دارد. اقدام شجاعانه و غير متعارف اين دو رزمنده باعث شد اسرائيل فكر و خيال پيشروى از منطقه طيبه و قنطره را از ذهنش دور كند.
هدف اسرائيل از پيش روى به اين منطقه اين بود كه موشكهاى كاتيوشایى كه از اين منطقه به سمت شهركهاى صهيونيستى شمال سرزمینهای اشغالی شليك مىشد را متوقف نمايد. همچنين مىخواست از انتقال موشك ضد زرهپوش كورنت كه تانكهاى اسرائيلى را زمينگير كرده بود، جلوگيرى نمايد.
مهدى و ابو مهدى وظيفه داشتند در يكى از خانههاى اطراف روستا مستقر شوند و در آنجا با نيروهاى اسرائيلى درگير شده و از نفوذ اين نيروها به روستا جلوگيرى نمايند. اين دو رزمنده دو مين بزرگ در اختيار داشتند كه يكى ضد نفر بود و ديگرى ضد خودرو.
ارتش اسرائيل در هنگام تحرك خودروها براى اينكه از مينهاى مقاومت در امان باشد، به هيچ وجه از جادهها و خيابانها و كوچهها پيشروى نمىكرد؛ بلكه سعى مىكرد از مزارع و از بين خانهها و حتى از داخل خانهها حركت كند. در مقابل رزمندگان نيز متوجه اين امر شده و از كاشتن مينهاى خود در جادهها خوددارى کرده و سعى مى كردند اين مينها را در اماكنى نصب كنند كه دشمن فكر مىكند براى ورود تانكهايش امن است.
مهدى و ابو مهدى، مين ضد تانك خود را در مكان معينى نصب كردند و از آنجا كه پيشبينى ورود نيروى پياده ارتش اسرائيل از مكان معينى دشوار بود، آنها به دنبال مكانى بودند كه ورود ارتش اسرائيل به آن تضمين شده باشد. در همين اثنا يك انديشه غير طبيعى و غير متعارف به ذهن آنها خطور كرد. آنها مين ضد نفرات خود را در محل استقرارشان نصب كردند.
اين مكان چهار در ورودى داشت كه آنها سه در از اين درها را به نحوى بستند كه امكان باز كردن آن براى افراد دشمن در آن شرايط جنگى ممكن نباشد و مين را روبروى در چهارم نصب كردند. آنها نيز در پشت ستون بتونى كه در اطاق و روبروی آن در بوده و تنها شش متر با آن مين بزرگ فاصله داشت، پناه گرفتند. اندك تحركى كافى است كه يك نيروى اسرائيلى را به سمت خود بكشانى.
در اين اثنا بود كه يك نيروى پانزده نفره اسرائيلى به سمت آن خانه در اطراف روستا حركت كرد و طبق برنامه سعى كردند در پشتى را باز كنند؛ ولى موفق نشدند و يكى يكى درها را امتحان كردند، تا اينكه در روبرویى باز شد و اين نيرو وارد خانه شدند. اولين نفر وارد آن اتاق شد، دومين نفر هم همين طور. سومين اسرائيلى پاى در آن اتاق گذاشت مهدى كه كليد انفجار را در اختيار داشت با اشاره به ابو مهدى فهماند كه مىخواهد مين را منفجر كند؛ ولى ابو مهدى از وى خواست صبر كند تا بيشترين نيرو وارد آن اتاق شوند. يكى ديگر از سربازها هم وارد اتاق شد و بقيه هم پشت در اتاق بودند. كه مهدى كليد انفجار را زد و مين با شدت هر چه تمامتر منفجر شد.
شدت انفجار به حدى بود كه موج آن باعث شد مهدى و ابو مهدى براى مدتها بىهوش شوند. وقتى به هوش آمدند سربازان اسرائيلى را ديدند كه در خون خود غلطيده بودند. آنها هر چه تير داشتند به سمت بقيه سربازها از همان فاصله نزديك شليك كردند و از در پشتى از خانه خارج شدند.
به ناگاه در بين راه با نيروى اسرائيلى كه دو تانك مركاوا به همراه داشتند، روبرو مىشوند؛ ولى آنقدر اين نيروها دست و پاى خود را گم كرده بودند كه مهدى و ابو مهدى از فرصت استفاده كرده و از وسط دو تانك عبور كردند، بدون اينكه سربازان اسرائيلى به آنها مشكوك شوند.
يكى از فرماندهان مقاومت بر اين باور است كه اين درگيرى باعث شد محاسبات ارتش اسرائيل در منطقه خدشهدار شده و از پيشروى در اين منطقه خوددارى كنند.منبع: پرس تی وی بیروت