مورینیو، اسکولاری و هیدینک رفتهاند اما میراث خوششانسیاستمفوردبریج در لیگ برتر جزیره به کارلتوی خوشبخت به ارث رسیده است. چلسی که تصور میشد با تجدید سازمان مرد ایتالیایی و حفظ تیم قدرتمند فصول گذشته مدعی اول فتح لیگ برتر باشد با برد آغاز کرد اما آنگونه که خوشبینترین هواداران آبیهای لندن هم تصورش را نمیکردند، دیدیه دروگبا که تا همین یک ماه پیش خیلیها بر آن بودند که عصر او در چلسی سرآمده و به آبراموویچ توصیه میکردند با فروش او به بزرگترین خواهانش مورینیو در اینتر، جا را برای ورود یک مهاجم سطح بالاتر باز کند، در بازی افتتاحیه فصل 10-2009 لیگ برتر انگلستان شاید تنها آبیپوشی بود که در برابر مردان مصمم هالسیتی برای برافراشته نگه داشتن پرچم اقتدار لندنیها از خود مایه گذاشت.
به نوشته قدس؛ نیمروز شنبه در استمفوردبریج، مهاجم ساحل عاجی واژه تیم یکنفره را معنا کرد. دستکم در بعد نتیجهگیری که چنین بود. او در دقیقه 37 با یکی از آن لمسهای نادر توپ، ضربه کاشتهای را نواخت که چلسی عقبافتاده در مقابل چشمان نگران مالک روسی و اهالی استمفورد را به بازی بازگرداند و در حالی که همه و همه، حتی عقربههای ساعت، چاقویشان را برای بریدن سر آنچلوتی تیز میکردند فرشته نجات سیاه باز هم سر رسید و آنطور که خودش در کنفرانس مطبوعاتی پس از بازی اعتراف کرد شانس را برای همتیمیهایش به ارمغان آورد.
چند ثانیهای از پایان وقت قانونی 90 دقیقهای مسابقه گذشته بود که او توپی کمارتفاع را از نزدیک ششقدم روانه گوشه دروازه هال کرد و بوئاز مایهیل، سنگربان شایسته میهمان را با ضربهای که خودش بعدا اعتراف کرد در اصل سانتر بوده و نه شوت، بیحال کرد.
چلسی برد، در شرایطی که حتی مساوی در مسابقه نخست میتوانست به شکل نمادین به معنای وادادن جنگ قدرت فصل جدید در همین ابتدای کار باشد. این شاید ویژهترین نمایش دروگبا در یک سال و نیم اخیر یعنی از زمان رفتن مورینیو بوده باشد، البته اگر نمایش بینظیر او در نیمهنهایی 2 فصل پیش لیگ قهرمانان مقابل لیورپول را استثنا کنیم. چنانکه گلهای دروگبا بویژه گل دوم و پیروزیبخش، حتی تزار لندن، ابراموویچ را واداشت که ژست بیاحساس همیشگی را به فراموشی بسپرد و بر چهره یخیاش خندهای گرم بنشاند.
مشکلي از جنس خاك
اما مشکل آنچلوتی کجاست؟ بویژه که او تا پیش از بازی آغازین فصل جدید نمایشی باثبات و پیروزمندانه با چلسی داشت. چلسی کارلتو حتی برخلاف انتظار، خیلی هم در بند تاکتیکهای ماکیاولیستی مرسوم میان مربیان ایتالیایی نبوده و بویژه در 2 دوئل حیاتی، اینتر مورینیو و منچستریونایتد قهرمان را از پا درآورد و همه منتظر بودند که بازی نخست آبیها در مقابل تیم کمبضاعتی مثل هالسیتی که این فصل کارشناسان شمارش معکوس را برای بازگشت آنها به زیرزمین لیگ برتر آغاز کردهاند، دستکمی از یک مراسم تاجگذاری نداشته باشد ولی این چیزی نبود که شاهد بودیم؛ گرچه در فوتبال جزیره ضربالمثلی هست که میگوید قهرمانان وقتی به بردن عادت میکنند بهترین بازی خود را انجام نمیدهند. به فرض که این ضربالمثل را باور داشتیم اما آیا کارلتو هم آن را باور دارد؟ آیا تیم او از نظر خودش هم خوب بازی نمیکند؟
اگر پدر مورینیو مربی و پدر هیدینک قهرمان جنگ دوم جهانی بودهاند اما پدر کارلو آنچلوتی تنها یک کشاورز ساده بوده است. انگلیسیهايي که در این مدت کوتاه از ورود کارلتو به لندن با او رودررو شدهاند متفقالقولند که او بیشتر به یک راننده تراکتور در جاده پورتمن شباهت دارد تا مرد اول استمفوردبریج.
پدر او به گفته خودش 50 سال روی یک زمین زراعی کار کرد بدون آنکه در نهایت مالک آن باشد. آیا چلسی این فصل شباهتی به آن زمین خواهد داشت؟
آیا این مربی آرام و فارغ از جاهطلبي میتواند دورانی از این باشگاه نامدار لندنی را به نام خود ثبت کند؛ مثل کاری که مورینیو کرد؟
شاید بعضیها هم در مقام دفاع از عملکرد روز شنبه تیم او برآیند و پیروزی چلسی مقابل هال را نتیجهای بسیار بهتر نسبت به تساوی بدون گل 2 تیم در نیمفصل دوم فصل گذشته قلمداد کنند یا اینکه مدعی شوند نتیجهگیری مقابل تیمهایی که فقط و فقط به نباختن فکر میکنند و همگی با هم در انتهای زمین جمع میشوند کار دشواری است اما آن مسابقه دستکم یک پیغام مهم برای رقبای کارلتو و چهبسا تمام سرمربیهای لیگ برتر داشت و آن اینکه آنچلوتی هر قدر هم با تیم جدیدش آشنا شده و خو گرفته باشد، هال را نمیشناسد و میتوان بلافاصله این نتیجه منطقی را گرفت که او بارنلی، بیرمنگام، پورتسموث، بولتون، فولام، بلکبرن و دیگر تیمهای کوچکی را که معمولاً خراجگذاران 3 امتیازی پادشاهان فوتبال انگلیس هستند نیز نمیشناسد، پس میتوان از همین حالا در میزان خراج دريافتي این دهقانزاده ایتالیایی با آن سابقه نهچندان موفقش در جمعآوری حداکثر امتیازات طی 8 فصل در سری A تردید کرد.
خلاصه! آنطور که جاناتان نورث کرافت نویسنده روزنامه تایمز مینویسد، بزرگترین مشکل آنچلوتی در لندن این است که هنوز خاک جدیدی را که روی آن پا گذاشته، نمیشناسد و این بزرگترین تفاوت او با پیشینیان بزرگش روی نیمکت چلسی خواهد بود، حتی در مقایسه با هموطن نهچندان باهوشش رانیری یا اسکولاری که در کمتر از 6 ماه برگشت خورد.
تمام مربیان کامروا یا ناکام چلسی در یک دهه اخیر مردانی بودهاند که یا با هوش بالای خود یا با جمعآوری بیوقفه اطلاعات سعی در شناخت بیشتر و بیشتر خاک سست و مرطوب جزیره انگلستان داشتهاند ولی از همین آغاز پیداست که کارلتو تنها به زمین زراعی زیردست خودش میاندیشد و بس!